چرا که زندگي دنيا چه از نظر فردي و چه از نظر اجتماعي بدون در نظر گرفتن قيامت بي معني خواهد بود. از نظر فردي، زندگي براي کساني که همه امکانات زندگي و آسايش و رفاه کامل دارند بخاطر تکراري و محدود بودن آن ملال آور و بي معني مي شود؛ چون انسان نامحدود طلب است و اين نعمت هاي محدود نمي تواند او را راضي کرده و به آرامش برساند. پس يک دنياي بزرگ بي نهايت لازم است تا پاسخگوي اين نياز و ميل بشر باشد، که آن، قيامت است. از نظر اجتماعي نيز زمينه ظلم و طغيان عليه ضعيفان و برده گرفتن آنها توسط کساني که قدرت دارند، مهيا مي شود. تا با برده گرفتن آنها خود در آسايش و عيش و نوش کامل باشند و قشرهاي ضعيف از کمترين امکانات و حقوق بي بهره باشند. مثل شاهان و فراعنه که طبق آنچه در تاريخ آمده است مردم را بنده و نوکر خود مي دانستند و بر آنها خدايي مي کردند. اينها باعث مي شود تا دو قطبي شديدي در جامعه ايجاد شود، در نتيجه اقليتي همه نعمت هاي دنيا را تصاحب خواهند کرد و اکثريت از ابتدايي ترين امکانات دنيايي و ارزش و عزت انساني بي بهره خواهند ماند. اينها عمده مشکلات و دلايلي است که نشان مي دهد بايد جهاني باشد که حق مظلوم گرفته شود و در عين حال ترمزي براي کنترل طغيان و ظلم قدرتمندان باشد تا با يادآوري قيامت از ظلم پرهيز کنند.