#تاریخ_مستند
⚫️ مصائب
#امام_هادی سلام الله علیه در سامرا
🔻قسمت سوم ( حمله به خانه حضرت )
کلینى و شیخ مفید و دیگران از ابراهیم بن محمّد طاهرى روایت کرده اند...
مردى که او را بطحائى میگفتند نزد متوکل بود، بد آن حضرت بسیار گفت، و گفت: اسلحه و اموال بسیار جمع کرده است و داعیه خروج دارد، پس شبى متوکل سعید حاجب را طلبید و گفت: بیخبر به خانه امام على نقى علیهالسّلام برو و هر چه در آنجا از اسلحه و اموال که بیابى براى من بیاور، سعید گفت: در میان شب نردبانى برداشتم و به خانه آن حضرت رفتم، و نردبان را بر دیوار خانه گذاشتم، چون خواستم به زور روم راه را گم کردم و حیران شدم، ناگاه حضرت از اندرون خانه مرا ندا کرد که: اى سعید باش تا شمع از براى تو بیاورند. چون شمع آوردند، به زیر رفتم دیدم که حضرت جبّه اى از پشم پوشیده و عمامه بر سر داشته و سجّاده خود را بر روى حصیرى گسترده، و بر بالاى سجاده رو به قبله نشسته است. پس فرمود: برو و در این خانه بگرد و آنچه بیابى بردار، من رفتم و جمیع خانه هاى حجره را تفتیش کردم، در آنها هیچ نیافتم مگر یک بدره که بر سرش مهر مادر متوکل بود، و یک کیسه سر به مهرى دیگر...آن شمشیر را با دو بدره زر برداشتم و نزد متوکل رفتم... پس متوکل یک بدره دیگر به آن ضم کرد و گفت: اى سعید این بدره ها را با آن کیسه و شمشیر براى او ببر و عذرخواهى او بکن.
چون آنها را به خدمت آن حضرت بردم گفتم: اى سید من از تقصیر من بگذر که بی ادبى کردم و بیرخصت به خانه تو در آمدم، چون از خلیفه مأمور بودم معذورم، حضرت فرمود: وَ سَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ (سوره شعراء/ آیه 227) یعنى: بزودى خواهند دانست آنها که ستم میکنند که بازگشت آنها بسوى کجاست.
📚اعلام الورى/ 344
📚 كافى 1/ 499
📚مناقب ابن شهر آشوب 4/ 415
📚 ارشاد/ 309
@beytalhasan_com
http://eitaa.com/beytalhasan_com