#فرهنگی
💠شعر شب یلدا به قلم جواد مختاری
دلم به یاد قدیما توو آسمون پر می زنه
توو کوچه های شهرمون این در و اون در می زنه
عطر فتیر تازه ای پیچیده توی خونه ها
سلطون آباد قصه ها همیشه بوده با صفا
قدم قدم رد میشم از مغازههای هر گذر
بازار تاریخی ما ، با من بیا ای همسفر
شبای چله قدیم برف زمستون می چکید
کدوهای قنات ما زودتر از اینها می رسید
فرهنگ یلدایی ما سفره ایرونی ما
گرمی خانواده ها خاطره هاش مونده به جا
جمعیت مهمون ما عمو و خاله و دایی
تنور گرم کرسیا برادرای چندتایی...
انار سرخ سفره مون دونه دونه جدا میشد
با انگورای هزاوه یلدا چه با صفا میشد
مغزای گردو ها که از باغ سنجون می رسید
توی خیابونای ما چک چک بارون می رسید
زمستون آی زمستونه توو پنجره باد میزنه
توی حصار و کوچه هاش ناقالی فریاد می زنه:
الهی که عمر شما هزار هزار سالی بشه
لبخند زیبای شما لبریز خوشحالی بشه
#هنرمندان_مرکزی
@bhomarkazi