༺•ııl شھیـــــددیالمھ lıı•༻
#لحظه_نگاریِ عاشورا : شب عاشورا، یاران اباعبدالله پیمان بستند که تا ما باشیم، نگذاریم هیچ یک از بنی
عاشورا : برای اباالفضل سخت است... برخی میگویند اگر او اذن میدان میگرفت، صفحه به نفع حق برمیگشت چون یا دشمنان قتل عام میشدند یا فرار میکردند. اما چون حکمت و مصلحت خدا بر امتحان عباس است، به بندگی و ولایت پذیری و فرمانبرداری، تا او را عبدصالح بخواند‌ پس اذن میدان نمیابد. "عباس من! برادرم... بیا همراه هم برویم و آب بیاوریم" و عباس نجنگید. و حمله پذیرفت و نزدیک شریعه‌ی فرات، بینِ دو برادر فاصله افتاد.... و شد آنچه شد.......... نه مشک برگشت نه علمدار تازه عمود خیمه هم خالی شد... دیگر کسی نمانده تمام شد سه ساعت مانده به غروب است. و داستان وداع که یکدفعه آخرین سرباز از درون گهواره، به ندای امامش لبیک میگوید... علی اصغر هم مثل علی اکبر، تشنه ی آب نبود، تشنه ی لقای الهی بود. برای همین وقتی امام خون گلوی نازکش را به آسمان پاشید و فرمود: خدایا حکم کن بین ما و قومی که ما را به یاری خواندند، پس ما را کشتند، ندا آمد: ای حسین، او را بگذار که برایش در بهشت دایه ای منتظر است... . اکنون امام است و یک سپاه خروشان و بی تاب، بانوان حرم... @bia_ta_begooyamat