༺•ııl شھیـــــددیالمھ lıı•༻
تا حالا یکی دوتا خاطره از دوران انتخابات بدستم رسیده شما هم درد و دلهاتون رو برامون بفرستین، یا من
سلام من و مادرم روز ۱۳آبان سوار اتوبوس بودیم تا برسیم به مکان راهپیمایی... دوتا زن یهو توی اتوبوس شروع کردن به هوچی بازی.😒 حالا اونش مهم نیست خاطره من که یادم میاد هم حس غرور میکنم هم جیگرم میسوزه اینجاست: یکی از این زنا پشت سر من نشسته بود. شروع کرد ب سیدمحرومان عزیزمون توهین کردن که: چرا هیچ برنامه واسه کشور نداره😳 و... و... رسیده بودیم ب ایسگاه. من کلا خجالتی ام اما تا دست گذاشت روی حساسیتم؛ دست خودم نبود گوشان داغ کرد.. و یهو بلند شدم و خیمه زدم روی زنه. محکم بدون لرز صدا و خیره تو چشاش گفتم: جناب رییسی میاد برنامه‌ش رو با شما چک کنه هر شب که اینطور میگی؟! زنه گفت: نه خب... سریع گفتم: مراقب باش چه حرفی از دهنت درمیاد که روز قیامت گلوگیرت نشه. اینو ساده نخونین هااا!😅 زنه چشاش ترسید خیلی ترسید به تته پته افتاد و شروع کرد اصلاح کردنِ اراجیف قبلیش! منم انگار ک مهم نیس چی داری میگی، یه چشم غره سنگین رفتم بهش و رفتم دم در. تا من دور شدم یه کم ساکت شد اما زن دومی که شروع کرد به چرت گویی درباره دین و حجاب، این یکی هم نفس گرفت و باز شروع کرد به همه چی رو به هم و اراجیف بافی... من بدنم میلرزید کنار در. اما صاف ایستاده بودم و به روبرو نگاه میکردم... هنوز داشت خون خونمو میخورد که این بیشعور(نگم زن! زن شرافت و شعور داره) چطور بخودش اجازه توهین داد به شخص دوم مملکتم......😣 سید.... چقدر مظلوم بود.... چون ما ساکت بودیم. همونطور ک شما گفتین تقصیر ما بود😭خدایا.... کاش میگفتیم غلط کردیم و سیدبت‌شکنمون برمیگشت💔💔💔😭😭😭 https://eitaa.com/bia_ta_begooyamat