۲۰ بسم الله الرحمن الرحیم دلم برایت تنگ شده‌. انگار اولین سحری باشد که در آغوش تو هستم و سر روی سینه ی ستبر تو دارم! انگار تازه پیدایت کرده باشم، دلشوره دارم که نکند مرا لایق خوب بودنت ندانی و هوای رفتن به سرت بزند. نگاهم را دوخته ام به چشمانت. چشم ها همیشه صادق هستند، آن هم چشمان بینا و بصیر تو که هر چه نادیدنی ست را هم خوب می‌بینند. پس نگاهشان می‌کنم و مراقبم کمترین بی تمایلی از بودنت با خودم را دریابم و زود علتش را محو کنم. تا حالا این تو بوده ای که بزرگوارانه دنبال بهانه می‌گشته ای برای کنارت بودنم. اما این بار می‌خواهم این من باشم که تو را کنار خودم نگه می‌دارم. می‌دانم ناشی هستم، اما شاید همین ناشی بودن ها و خراب کردن هایم برایت جذاب باشد و مرا سفت به آغوشت بچسبانی و بگویی عاشق همین خنگ‌بازی‌هایت هستم! الهی تو که کنارمی، حس می‌کنم افتخار خلیفه ی تو بودن را. حس می‌کنم لذت برای تو حُر شدن را. من هنوز زنده ام. من هنوز اجازه دارم نفس بکشم و برای بالابردن روحم تا تو تلاش کنم. و این تا بی نهایت شایسته ی شکر و سپاس است. خدایا این سپاسم را با شکر غفران و گذشتت اژ گناهانم بیامیز که تو شایسته ی برترین شکر و سپاس هایی! آمین یا رب العالمین ✍ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 پ ن شهدایی: روایت سر شهیدی که سه ماه نزد پدرش ماند👇 https://alefdezful.com/626 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 📍 bidardez.ir | بیدار دز 🔰ایتا بیداردز http://eitaa.com/joinchat/1640759297Cd60b86bf75