🔴به استقبال اجلاسیه کنگره بین المللی شهدای مدافع حرم ۱۵ و ۱۴ آذر ۱۴۰۲ --- تهران ⏪شهید مصطفی صدرزاده می گفت: یکی از بهترین روزهای زندگی من، روزی بود که با حاج حسین بادپا آشنا شدم. بعد از مدتی که با حاج حسین بودم، فهمیدم او همان کسی است که در کتاب های جبهه و جنگ درباره اش خوانده بودم. حاج حسین در واقع همان کسی بود که دنبالش می گشتم. ▪️ در عملیات های علیه داعش؛ در سوریه، بیشتر او را شناختم. او یک شخصیت متفاوت بود. در زندگی رزمی اش اتفاقات معجزه آسایی رخ می داد. این روی زندگی بادپا، ایمان مرا به او بیشتر کرد و حاج حسین را باور کردم. ▪️ بارها در سوریه می دیدم، خمپاره ای کنار حاج حسین منفجر می شد و جمعی از رزمندگان مدافع حرم را شهید می کرد، اما وی در کمال ناباوری سالم می ماند و فقط لباس هایش خاکی می شد. ▪️زمان شهادت علیرضا توسلی؛ فرمانده فاطمیون، حاج حسین زانو به زانوی علیرضا نشسته بود. خمپاره ای در کنار ابوحامد به زمین اصابت کرد. وی به شهادت رسید و بادپا سالم ماند.موج خمپاره باید با حاج حسین همان کاری را می کرد که با ابو حامد کرد. خمپاره سر و دست ابوحامد را قطع کرد. نفرات پشت سری او هم شهید شدند، اما برای حاج حسین بادپا هیچ اتفاقی نیفتاد. فقط لباس هایش خاکی شد! ▪️یک بار حاج حسین با یکی از دوستان روحانی مشترکمان به نام شیخ محمد، از داخل سنگر به سمت دشمن تیراندازی می کردند، داعش سنگر حاج حسین را با موشک هدف قرار داد، باور داشتم که با این هجمه، حاج حسین شهید شده است. به سرعت خودم را به سنگر او رساندم. با کمال تعجب دیدم که حاج حسین سالم نشسته است. او فقط خاکی شده بود! ▪️ در یکی از عملیات ها، تیر به نزدیک قلب حاج حسین اصابت کرد. خون، بدن حاج حسین را پوشانده بود.‌ تصور همه این بود که حاج حسین در حال جان دادن است. رزمندگان شهادتین او را گفتند. حاج حسین چشم هایش را باز کرد و گفت: چرا شهادتین می گویید، من هنوز زنده ام؟! ▪️ یک روز حاج حسین در یکی از مکان هایی که در تیرس دشمن بود، بالا آمد و شروع به تیراندازی کرد. نیم تنه اش از سنگر بالا بود. هیچ اتفاقی برایش نیفتاد. همه این اتفاقات، اعتقاد مرا به حاج حسین بادپا پر رنگ تر کرد. https://eitaa.com/alishirazi_ir