رازهای بی نشان (انجیل نسام)
درمان اسیر عشق صبرست تا خود به کجا رسد سرانجام دور از تو شکیب چند باشد؟ ممکن نشود بر آتش آرام #سعدی
... وقتایی که ناراحت بودم یا اینکه حوصلم سر میرفت و سرش غر میزدم... میگفت: "جااان دل هادی...؟ چیه فاطمه...؟ چند هفته بیشتر از شهادتش نگذشته بود یه شـب که خیلی دلم گرفته بود فقط اشک میریختم و ناله میزدم... دلم داشت میترکید از بغض و دلتنگی قلم و کاغذ برداشتم و نشستم و شروع کردم به نوشتن... از عذاب نبودنش و عشقم نوشتم براش...💕️ نوشتم "هادی... فقط یه بار... فقط یه باره دیگه بگو جااان دل هادی..." نامه رو تا زدم و گذاشتم رو میز و خوابیدم... بعد شهادتش بهترین خوابی بود که میتونستم ازش ببینم... دیدمش… با محبت و عشق درست مثه اون وقتا که پیشم بود داشت نگام میکرد... صداش زدم و بهترین جوابی بود که میشد بشنوم... "جاااان دل هادی...؟ چیه فاطمه…؟ چرا اینقده بیتابی میکنـی...؟ تو جات پیش خودمه شفاعت شده ای.. ❤️ 🆔 @bineshan_raz