وارد اتاق خانه شدیم
ما خجالت میکشیدم از پذیرایی و نهاری که تدارک دیده بودند
ولی سید اینقدر گرم و خودمونی برخورد کرد که ما را شرمنده کرده بود
سید به نیروهایی که ناهار را آوردند و سفره را پهن کردند،
گفت : شما بروید کنار خودم براشون میکشم ،
خود سید برای همه نهار را کشید...
بعد از صرف نهار
شروع به تعریف کرد
بیشتر از حاج قاسم میگفت
از رفت و آمد هایش
از خلق و خویش
از حرف هایش
میگفت: این اتاق همون اتاقی هست که هر وقت حاجی میومد دفتر ما اینجا با هم جلسه میگرفتیم و صحبت میکردیم ،
آخرین بار هم که بعدش حاجی شهید شد ، دقیقاً همین جا نشسته بود.
انگار سید حسرتی در دل داشت...
بعد از صرف نهار
گفتیم : میشود با هم عکس یادگاری بگیریم
متواضعانه قبول کرد اما گفت: تا شهید نشدم منتشر نکنید.
از اتاق به سمت حیاط آمدیم
سید به دنبال یک جای زیبا میگشت برای عکس
وقتی در فضای پر از گل و گیاه حیاط خانه ایستادیم
با خنده گفت: عکس توی این منظره با پیژامه
عکس در حیاط خانه ای که امروز مورد حمله رژیم منحوس صهیونیستی قرار گرفت.
پ ن: تصویر بالا ، حیاط خانه ی سید ، سید رضی موسوی، بسیجیان یگان فاتحین قم
خاطره فوق از بسیجیانی است که میهمان سید عزیز بوده اند