این شهید بخاطر حیا و خون داد خواهر خوبم علی را نگاه کن تنها پسر خانواده که میتوانست برادر تو باشد... علی مربی بود درس میخواند درس میداد و زندگی ساده و پاکی داشت. از همان بچه مثبت ‌هایی که شاید به سر و تیپشان بخندی. نه سال پیش علی نیمه شبی در خیابان های تهران، آدم های شر و شلوغی را دید، که این روزها امثال همان‌ها شده اند مدافعان زن زندگی و آزادی! همان کلاه بزرگ و گشادی که به نام زن و به کام مردهای مثلا روشنفکر است. این آدم های مدافع حقوق زنان! نصفه شبی مزاحم یک دختر خانم که میتوانست شما باشی! شده بودند و میخواستند به زور سوارش کنند. بقیه اش را از چاقویی بپرس که بر شاهرگ علی فرود آمد... جانم برایت بگوید تا چند ساعت هیچ بیمارستانی علی غرق به خون را قبول نمیکرد میدانی چرا؟ آن چاقو درست به شاهرگش خورده بود. تو بخوان شاهرگ... من می‌نویسم شاه‌راه غیرت و جوانمردی... این علی ها همیشه جلو رفته‌اند تا دست پلید این طور آدم‌نماها به تو نرسد، درحالیکه آن چاقوی ساخت رسانه‌های غربی میگوید: هرچه بی بندوبار‌تر و بی غیرت تر، روشن فکرتر!!! بزن و در برو... سرت را درد نیاورم بانو! علی دو سال بعد بخاطر اثر همین زخم چاقو که نه... بخاطر دفاع از حیا و حجاب شهید شد و محبوب دل‌ها... می‌نویسم به یادگار که اگر کسی برای رسیدن به جسم تو شاهرگ علی هایمان را میزند، اول کشف حجاب تو را دیده، شک نکن فردا یکی دیگر شاهرگ خوابش را می‌زند، تا تو کنار بروی و خودش جایت را بگیرد! خواستم بگویم اینست چرخه تلخ بی‌حجابی. ✍ سحر شهریاری https://eitaa.com/bisimchi10