۱۶ سال داشت، مادرش تعریف میکند که از کودکی نذر حضرت عباس بود و از عاشقانش. این علاقه آنقدر در زندگی اش تاثیر گذاشت که حتی در جبهه هم مسئول دستهگروهان ابوالفضل از لشگر امام حسین(ع) بود. آخرین باری که به خانه رفت به مادر گفت؛ «راه کربلا که باز شد برمیگردم». علیرضا رفت و با اصابت گلوله خمپاره در عملیات محرم از ناحیه سر و دست و پا مجروح شد و وقتی که دوران مجروحیتش تمام شد؛ به جبهه بازگشت. شجاعت و مدیریتش باعث شد تا فرمانده گردان امیرالمؤمنین(ع)، مسئولیت دسته دوم از گروهان ابالفضل( ع) را برعهده بگیرد. سرانجام درسال ۱۳۶۱ عملیات والفجر ۱ منطقه عملیاتی فکه- تنگه ابوغریب توسط تیرهای عراقی از ناحیه هر دو پا مورد هدف قرار گرفت و در همان منطقه به شهادت نائل آمد. برادرش روایت میکند؛ «مادرم روزی رنگ پریده به من گفت علیرضا برگشته، گفتم مادر حتما خیالاتی شدی، گفت نه بخدا، امد دستم را بوسید و رفت در اتاق دراز کشید. تلویزیون را روشن کردم، دیدم اخبار اعلام کرده؛ فردا بعد از نماز جمعه پیکر سه هزار شهید تشیع خواهد شد، خبر بعدی اش این بود؛ اولین کاروان زائران ایرانی به طور رسمی وارد کربلا شد. وقتی پیگیری کردم دیدم مادر درست میگفت و علیرضا روی قولش مانده بود. بعدها یکی از بچههای تفحص تعریف میکرد که علیرضا به خوابش رفته و گفته وقت این است که من برگردم. او بعد از ۱۶ سال در روز تاسوعا برگشت. اصلا با همه من و شما در آنجا وعده کرده!
در پایان آخرین نامه اش خطاب به همه ما نوشته بود: به امید دیدار در کربلا»
نامش شهید علیرضا کریمی ست. و شما ای رهسپاران طریق نجف-کربلا، به یاد شهدایی که راه کربلا را باز کردند