تصمیم من... من یه مامان متولد ۷۳هستم و البته تک‌فرزند، بنا به دلایلی مادرم نتونستن بعد از من بچه دار بشن. برای من اصلا خوشایند نبود تک فرزندی، به خصوص اینکه کار پدرم رو انتقال دادن یه شهر دیگه و من خیلی بیشتر از گذشته تنها شدم و از شانس من مادرم هم معلم بودن و من ساعت‌های زیادی تنها می موندم تو خونه و واقعا دلم یدونه نه چندتا خواهر برادر میخواست. پدر مادرم هم خیلی تلاش کردن ولی بر خلاف میل ما خدا اینو نمی‌خواست، پدرم به خاطر من رفتن سرپرستی چندتا بچه یتیم رو از بهزیستی گرفتن، ولی اونا که نمی تونستن بیان کنار من و همراه من باشن فقط دورادور ارتباط داشتیم باهاشون. حتی من یه دوره هم دچار افسردگی شده بودم که الحمدلله با ورود همسرم به خانواده مون وضعیتمون خیلی بهتر شد. سال۹۲ به خواست خدا همسرم اومدن خواستگاری، شرایط شون از هر لحاظ همونی بود که خودم میخواستم، بنابراین تابستان ۹۲ عقد کردیم و سال ۹۳رفتیم سر خونه زندگی‌مون... از همون اولش همسرم به من گفته بود که ۶تا بچه می‌خواد😊 منم که تک فرزند بودم و عاشق بچه قبول کردم، بعد از یک دوره درمان کوتاه سال ۹۶ اولین فرزندمون دختر خوشگلم به دنیا اومد و خونه مارو پر از شادی و سرور کرد، تازه یکسالش تموم شده بود که من متوجه شدم دوباره باردار هستم و نزدیک دوسالگی دخترم، یعنی سال ۹۸ پسر گلم به دنیا اومد. بعد از یک دوره استراحت و بزرگ کردن بچه ها، سال ۱۴۰۰ دوباره باردار شدم ولی تو سه ماهگی قلبش از کار افتاد و از دستش دادیم😔 با وجود سختی ها، تصمیم گرفتم ظلمی که در حق من شده، در حق بچه هام نکنم و حتی با اینکه دانشگاه فرهنگیان هم میتونستم قبول بشم ولی نرفتم و ترجیح دادم بیشتر وقتمو با بچه هام بگذرونم. الانم خدا رو شکر خیلی احساس خوشبختی میکنم در کنار عزیزانم. الان دوباره ۴ماهه باردار هستم و خدا یه دختر خوشگل دیگه میخواد بهم هدیه بده، دعا کنید سالم و سلامت به دنیا بیاد و فرزند صالحی باشه انشالله🤲 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist