✴️ سـربـازان خورشـیـد ✴️ ♦️ قسمت 186 ✳️ استکبارستیزی ✳️ ✳️ بخش سوم: الگوهای برتر ✳️ *️⃣ فصل اول: وظایف منتظران ❇️ رضایت امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف❇️ ...➖✨ مصطفی مثل همیشه شلوار نظامی اش را پوشیده و پیراهن ساده شیری رنگش را روی آن انداخته بود؛ با این تفاوت که آن‌ها را اتو کرده بود. بیشتر مهمان‌ها از دوستان او بودند؛ بچه‌های جبهه یا هم درسان دوران طلبگی که حالا مجلس را دست گرفته بودند و به اختیار خود می‌چرخاندند. حاج حسین خطاب به ناصر گفت: پاشو مجلس را گرم کن! مثلاً عقدکنان رفیقمان است. ناصر در حالی که با عجله کیک‌های داخل دهانش را قورت می‌داد، گفت: چشم فرمانده! آن گاه پارچ آب را برداشت و سر کشید و بلافاصله بلند شد و وسط مجلس ایستاد. بی مقدمه و با صدایی که فقط خودش معتقد بود که زیباست (!) شروع به خواندن کرد: «شمع و چراغ روشن کنید، بسیجی‌ها رو خبر کنید، امشب شبیخون داریم، ببخشید امشب عروسی داریم... » و دست زد و بقیه هم با او دم گرفتند و دست زدند. «خمپاره بریزید سرشون، امشب عروسی داریم... » احمد گفت: ناصر! ببینم کاری می‌کنی که عروس خانم همین امشب از آقا مصطفی تقاضای طلاق کنه یا نه؟❗ ➖✨ سحرگاه در آستانه اذان صبح، خواهر مصطفی سراسیمه و حیران زده از خواب پرید. بی درنگ به سوی اتاق مصطفی رفت و در زد. یقین داشت که مصطفی آن موقع، در سجاده نماز شب در انتظار اذان صبح، به تلاوت قرآن مشغول است. مصطفی آرام در را گشود و با چهره حیرت زده خواهرش مواجه شد که بریده بریده کلماتی بر زبان می‌راند: ... (ادامه دارد) ... 〰️➖〰️➖〰️➖〰️➖〰️ 📚 سربازان خورشید - صفحه ۲۳۱ و ۲۳۲. مؤلف: امید درویشی ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف گروه🌷🌤️بـوی ظـهـور🌤️🌷 https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor @resane_zohoor