هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 647) قسمت ۱۱ 🌷 آن آشنا آمد 🌷 ☘ ... - کی به طرف کربلا حرکت می‌کنیم؟ - روز چهاردهم شعبان، آقا قصد دارند نیمه شعبان را در کربلا باشند. روز موعود فرا رسید و ما نماز صبح را به سیّد اقتدا کردیم و پس از ادای فریضه واجب راه کربلا را در پیش گرفتیم. هوا ابری بود و ما راحت تر سفر می‌کردیم و پس از ساعتی به شط هندیّه رسیدیم. سیّد مدام در حال ذکر گفتن بود و توجهی به اطراف نداشت. از این به بعد راه سرسبز و آباد بود و ما از زیر شاخ و برگ درختانی حرکت می‌کردیم که در دو طرف جاده قد کشیده بودند. با تمام وجود مجذوب زیبایی طبیعت شده بودم و از این همه طراوت و شادابی لذّت می‌بردم و صدای پای آب رودخانه به جذابیّت طبیعت می‌افزود. کاظم هم وضعی چون من داشت و مدام به این طرف و آن طرف سر می‌گرداند و از تعجّب دهانش باز مانده بود. از دور طویریج مثل عروسی خوشبخت در میان باغی پر از گل به نظر می‌رسید و جز خداوند یکتا هیچ دستی توان چنین پیرایشی را نداشت و هرچه به آن نزدیک تر می‌شدیم، تماشایی تر دیده می‌شد. از قبل آوازه سرسبزی طویریج را شنیده بودم؛ امّا نه در این حدّ که اکنون با چشم می‌دیدم و به واسطه این همه زیبایی، به قبیله بنی طرف که ساکنین آن جا بودند، رشک می‌بردم. کم کم خانه‌های مردم طویریج به چشم می‌آمد و همهمه‌های ضعیفی به گوش می‌رسید و هرچه به آن محل آباد نزدیک تر می‌شدیم، آن صداها نیز بلندتر شنیده می‌شد. از کنار چند خانه گذشتیم و به طرف میدانگاهی که در ضلع غربی طویریج قرار داشت، حرکت کردیم. جمعیّت زیادی در دو طرف جاده نشسته بودند. سیّد ذکر گویان بدون توجه به اطرافش به سمت میدانگاه پیش می‌رفت و ما هم به دنبالش حرکت می‌کردیم. کاظم خود را به من نزدیک تر کرد و به آهستگی گفت: میرزا! این همه جمعیّت در این شهر زندگی می‌کنند؟! ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آن آشنا آمد - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: مسلم پور وهاب ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 آن آشنا آمد - صفحه ۲۷ الی ۲۹. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor