هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 647) قسمت ۱۳ 🌷 آن آشنا آمد 🌷 ☘ ... فرمودند: میرزا! تحقیق کن ببین چرا زوّار ناراحتند و در این شهر اجتماع کرده اند؟ و سپس وارد آن منزل شدند. کم کم رسیدن سیّد به آن شهر به گوش زوّاری که سرگردان مانده بودند رسید و آن‌ها به وجود ایشان در آنجا دلخوش شدند و در بیرون خانه ای که سیّد در آن به سر می‌برد، جمع شدند. کاظم هم از اسب پیاده شد و نزد من آمد و به اتفاق هم به سوی مردی که در حلّه با او آشنا بودم، رفتیم. روی تخته سنگی نشسته بود و افسار شترش را در دست داشت و زل زده بود به راه؛ آرام دستم را روی شانه اش گذاشتم و با صدایی که بشنود، سلام کردم. سر برگرداند و متوجه ما شد. از او پرسیدم: چه شده است اینجا نشسته ای؟ دلش لبریز از غصه بود آهی از ته دل کشید و با ناراحتی گفت: اسیریم میرزا! آواره ایم! سه روز تمام شب و روز نداریم! - چرا اینجا مانده اید، مشکلتان چیست؟ - سه روز پیش برای زیارت ابی عبداللَّه علیه السلام از حلّه بیرون آمدیم و به اینجا رسیدیم. امّا عدّه ای به ما گفتند که قبیله عنیزه در بین راه کمین کرده اند و کاروان‌ها را غارت می‌کنند؛ ما هم ترسیدیم و اینجا ماندیم و کسی را برای تحقیق فرستادیم و معلوم شد که موضوع حقیقت دارد و علاوه بر آن، تعداد راهزنان نیز بسیار است و در این چند روز نه کسی از کربلا به این طرف می‌آید و نه کسی از حلّه و نجف می‌تواند وارد کربلا شود و همه ما در این مکان گرفتاریم. - ناراحت نباش اسد! سیّد مهدی هم به اینجا تشریف آورده اند؛ ان شاء اللَّه فکری می‌کنند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آن آشنا آمد - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: مسلم پور وهاب ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 آن آشنا آمد - صفحه ۳۱ الی ۳۳. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor