هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 650) قسمت ۷ 🌸 فاطمه زنده است 🌸 🌱 ... سراسیمه او را بغل کرده و به درمانگاه می‌بری و دکتر هم شروع به معاینه می‌کند. فقط یک جمله دکتر می‌گوید، جمله ای که با شنیدن آن دنیا برایتان زیر و رو می‌شود: - بچه مرده است! همراهان یکی از مریض‌های داخل درمانگاه به پیش تو می‌آید. تأکید می‌کند تا بچه را پیش دکتر دیگری ببرید. شما هم به امید این که این دکتر اشتباه می‌کند به نزد دکتری دیگر می‌روید. دکتر بعدی هم فقط یک کلمه می‌گوید: - مرده! شادی شفای فاطمه که مدّت زیادی از آن نمی گذشت از بین می‌رود و به جای آن غم و غصّه می‌آید، غمی جانکاه و جانفرسا! جسم بی جان فاطمه را به منزل می‌آوری. صدای گریه شما در اتاق و حیاط می‌پیچد. یک یک همسایه‌ها به پشت در می‌آیند و جویای احوال خانواده می‌شوند. تا چشمشان به جسم بی روح فاطمه می‌افتد، گریه سر می‌دهند. خبر فوت بچه بین فامیل می‌پیچد. دسته دسته به منزل شما آمده و تسلیت و تعزیت می‌گویند. چند ساعتی نمی گذرد که منزل شما پر از جمعیت زن و مرد می‌شود. بعضی از آن‌هایی که به منزل شما آمده اند تعصّبات خشک جاهلی دارند. هر چند مسلمان هستند ولی به احکام حقیقی شرع مقدّس توجّه ندارند. یکی از آن‌ها به حالت بدجنسی می‌گوید: - من به ولید گفتم که اسم فاطمه بر روی دخترش نگذارد تا او زنده بماند! دیگری هم در حالی که چشم هایش از اشک قرمز شده است دستی بر صورتش می‌کشد و می‌گوید: - چرا اسم حفصه، دختر عمر را انتخاب نکرد که همسر پیامبر صلی الله علیه وآله هم بود؟ سوّمی هم صدای دورگه اش را صاف می‌کند، چشمان پُف کرده اش را از اشک پاک می‌کند و با قیافه ای عبوس و اخمو می‌گوید: - اسم عایشه هم خوب بود، او هم دختر ابوبکر بود و هم همسر پیامبر صلی الله علیه وآله. امّا کجاست گوش شنوا؟ ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - فاطمه زنده است - صفحه ۵۰ الی ۵۲. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor