هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 651) قسمت ۱ 🌺 خادم دائمی 🌺 🍃 - آخیش! تازه از نظافت دست کشیده ای. هربار که مشغول کار می‌شوی تا چندین ساعت نمی توانی استراحت کنی. از جارو زدن حیاط مسجد شروع کرده تا شستن.... کمرت را به دیوار حیاط مسجد می‌چسبانی. مقداری سایه پیدا کرده ای و می‌خواهی استراحت کنی. عرق هم شُر شُر از سر و روی تو می‌ریزد. نگاه به آسمان می‌دوزی و می‌بینی که کاملاً صاف و آبی رنگ است. خورشید هم تمام همّ و غمّش این است که گرمایش را بر سر همه بریزد. می‌خواهی یک نفسی تازه کنی تا داخل مسجد بشوی. لباس هایت را هم هر بار که داخل مسجد می‌روی عوض کرده و خیالت راحت می‌شود که تمیز و پاک هستند. هنوز عرق هایت خشک نشده که صدای گربه ای را می‌شنوی. از بالای دیوار رد نمی شود و مدام خواهش و التماس می‌کند: - میو... میو... میو.... سرت را به پشت می‌چرخانی. تا تو را می‌بیند ساکت می‌شود. مثل یک مجسمه بی حرکت روی دیوار می‌نشیند و به تو خیره شده و به آدم‌هایی که از جلوی تو رد می‌شوند نگاه نمی کند. تا مدّتی بدون این که تکان بخورد چمباتمه می‌زند. پسر بچه ای از جلوی تو رد می‌شود. به طرف گربه رفته و با صدای بلند می‌گوید: - پیشته! گربه هم از جایش تکان نمی خورد. هم چنان با قیافه ای جدّی به تو زل می‌زند. دو دست خودت را روی زمین تکیه گاه قرار می‌دهی. یاعلی می‌گویی و تن از زمین می‌کنی. گربه هم دمش را تکان می‌دهد و چشم هایش تنگ می‌شود. به راه افتاده و او هم پشت سر تو به راه می‌افتد. غذایی برایش پیدا می‌کنی و پیش او می‌گذاری. باز این گربه است که دمش را در هوا می‌چرخاند و مشغول خوردن می‌شود. هنوز نگاهت را به حیوان دوخته ای که یکی صدایت می‌کند: - حاجی! حاجی! ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم - خادم دائمی - صفحه ۶۳ و ۶۴. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor