هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 381) قسمت 3 🌺تشرّف حاج صادق تبریزی🌺 🌸 ... فریاد زد: « ای اهل تبریز و ای ناظم التّجار، گمان نکنید اینها طفلند، به راستی اینها نزد خدای تعالی منزلت عظیمی دارند از خدای تعالی به واسطه اینها و به برکت‌شان هر چه می‌خواهید، بخواهید.» من اعتنایی به کلام او ننمودم، چون مقام بلند آن دو طفل بزرگوار را می‌دانستم و کلام سید معرفت مرا به ایشان بیشتر نمی‌کرد. داخل نهر شدم، عمق آن مانع از این بود که طرف دیگر نهر دیده شود؛ یعنی باید مقداری پایین می‌رفتیم تا به سطح آب برسیم، لذا کناره‌های نهر چون از سطح آب خیلی بلندتر بود دیده نمی‌شد. از نهر خارج شدم در آن طرف احدی از اشخاصی که گمان می‌کردم همراه سید باشند ندیدم! تعجب کردم که با وجود ناامنی راه چطور با آن شکل و لباس، تنها این راه را طی می‌کند! برگشتم ببینم این سید کیست، هیچ کس را ندیدم. آنهایی را که حدود بیست قدم از من فاصله داشتند صدا زدم و گفتم: این سیّد که الان از کنار من گذشت کجا رفت؟ گفتند: کدام سیّد را می‌گویی؟ ما سیّدی را ندیدیم‌. وارد حرم مطهر طفلان حضرت مسلم علیه‌السّلام شدم در حالی که منقلب بودم و حالم طوری بود که تاکنون سابقه نداشته است. آن سیّد قدی متوسط داشت و مژه‌هایش سیاه بود مثل این که سرمه کشیده باشد، ولی یقیناً هیچ سرمه‌ای استعمال نکرده بود. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 📚: ملاقات با امام زمان علیه‌السّلام در کربلا، ص ۲۹۸ الی ۲۹۹؛ ج ۱، ص ۱۱۵، س ۴۲ و همان، ص ۲۵۸ گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi