✅پرسشهای شما، پاسخ‌های امام زمان علیه‌السّلام و عارفان⁉ قسمت 91 3⃣6⃣. مذمّت ردّ احسان⁉ قسمت 2 🌴 ... حسن بن فضل گوید: به آن مکان رفتم، شخصی وارد شد و چون نگاهش به من افتاد، خندید و گفت: 🌟« غمگین نباش، تو در همین سال به حج مشرف می‌شوی و به سلامت نزد خانواده‌ات باز می‌گردی.» 🌷 از کلام او مطمئن شدم و آرامش قلبی پیدا کردم و با خود می‌گفتم: این آرامش، مصداق همان دیدار عشق یار است و خدای را سپاس که به هر آنچه خواستم، رسیدم. 🌴 حسن بن فضل گوید: سپس وارد سامرا شدم. در آنجا کیسه‌ای به دستم رسید که یک قطعه پارچه و چند دینار در آن بود. غمگین شدم و با خود گفتم: پاداش من نزد اهل بیت علیهم‌السلام این است؟⁉ به همین دلیل نادانی کردم و آنها را برگرداندم. کسی که آن دینارها را آورده بود (نامه و دینارها را گرفت) و هیچ کلمه‌ای نگفت و حرفی نزد، اما پس از آن که او رفت، به شدت پشیمان شدم و در دلم گفتم: ای وای! با این برگرداندن هدایا مولایم، نسبت به امامم کافر شدم. 🌷 به همین دلیل نامه‌ای جهت اقرار به گناه و اظهار پشیمانی و طلب توبه نوشتم و تصمیم گرفتم، اگر آن قاصد برگردد، نامه را به او بدهم و خود از نگرانی دست به هم می‌مالیدم، در این مورد با خود می‌اندیشیدم؛ که اگر مولای من به نفهمی من نگاه نکند و من را عفو کند و دینارها را دوباره به من برگرداند، سر بند همیان را باز نمی‌کنم و در پول‌ها تصرف نمی‌کنم، تا محموله را به پدرم برسانم، زیرا که او آگاه‌تر از من است او می‌داند با آن پول چه کند. 🌷 پس از چندی همان فرستاده بازگشت، در حالی که خطاب به آن فرستاده که پول را از من گرفته و برگردانده بود، نامه‌ای رسید که: 💫« اخطات اذلم تعلمه انا ربما فعلنا ذلک بموالینا و ربما یسالونا ذلک یتبرکون به؛» (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖ 📚: پرسش‌های شما، پاسخ‌های امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه‌الشریف و عارفان، ص ۹۱ الی ۹۳ 🌼🌤بوی ظهور🌤🌼 https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor @resane_zohoor