💛💛💛💛💛 💛💛💛💛 💛💛💛 💛💛 💛 خیلی لواشک دوست داشتم پدر و مادرم می گفتند : « نخور فشارت می افته! » اما محمدحسین برایم می خرید😁🤩 داخل اتاق صدایم میزد : « بیا باهات کار دارم!» لواشک و قره قوروتها را یواشکی به من می داد و با خنده می گفت : « زن مارو! باید مثه معتادا بهش جنس برسونیم ! » 😂😃 نمی توانستم زیاد در هیئت ها شرکت کنم . وقتی میدید مراعات می کنم ، خوشحال می شد و برایم غذای تبرکی می آورد 😁🙃 برای خواندن خیلی از دعاها و چله ها کمکم می کرد . پا به پایم می آمد که دوتایی بخوانیم😍😁 بعضی را خودش تنهایی می خواند 😂 زیاد تربت به خوردم میداد. به خصوص قبل از سونوگرافی و آزمایش ها.. خودش از کربلا آورده بود و می گفت : « اصل اصله!»🙃 برای خوندن زندگی نامه فوق العاده شیریییین شهید محمد حسین محمد خانی کلیک کنید😍👇🏻 eitaa.com/etyhhbi