روزنامه هم میهن چرا باختید؟(چه را باختید) تقریبا یک گزاره در میان طرفداران وضع جاری مورد اتفاق‌نظر است. این گزاره هم در جلسات و هم در فضای عمومی مورد تاکید قرار می‌گیرد. می‌گویند که در جنگ رسانه‌ای شکست خورده‌ایم. البته نوعی فرافکنی هم در این ادعا هست، زیرا می‌خواهند بگویند که دیگر کارهای ما مشکلی ندارد و فقط در این جنگ شکست خورده‌ایم درحالی‌که این ادعا حقیقت ندارد. باید بگویند که در این جبهه از جنگ، شکست بدتری از سایر جبهه‌ها خورده‌ایم و در جبهه‌های دیگر نیز وضع مناسب‌تری نداریم. مسئله این است که رزمنده شما در این جنگ، فرد سنگین‌وزن کوتاه‌قامت با شکمی برآمده و بی‌انگیزه‌ای است که تاکنون فقط در رزمایش‌هایی با گلوله‌های مشقی شرکت کرده که دشمن واقعی جلوی او نبوده و با سلاح‌هایی قدیمی و با ذخیره‌ای اندک از مهمات؛ به جنگ جوانانی زیاد و چالاک و با آخرین تجهیزات فردی و سلاح‌های خودکار و با مهمات فراوان واقعی رسانه‌ای رفته است. خوب! نتیجه این رویارویی پیشاپیش روشن است. صداوسیمایی که ساختار موجود، آن را برای چنین روزی تربیت و ساخته است، قادر به هیچ تحرکی نیست‌ و درحالی‌که جامعه تشنه شنیدن اخبار و تحلیل‌های مردم از وضع کشور و آینده پیش‌ رو است، سرگرم پخش مستند قدیمی محیط‌زیستی است. در واقع می‌توان گفت که لشکر رسانه‌ای رسمی ترجیح می‌دهند که اصلا وارد این جنگ نشوند و جبهه را تخلیه و در اختیار طرف مقابل قرار داده‌اند. این باخت محصول ناآشنایی با پدیده رسانه و عادت به رسانه انحصاری است. هر کاری برای اصلاح این رسانه بخواهید انجام دهید از همین امروز باید آغاز کرد، فردا دیر است. ولی ماجرا به این راحتی هم نیست. رسانه ناکارآمد محصول سیاست رسانه‌ای ناکارآمد است. خیلی صریح و روشن باید گفت که هیچ روزنامه‌نگاری حق و اجازه حضور در خیابان برای انعکاس اعتراضات را ندارد. تا هنگامی که چنین حضوری مجاز نباشد و اخبار آن منتشر نشود، هیچ اتفاقی در این جبهه از جنگ رخ نخواهد داد. اگر این جبهه موسوم به جنگ روایت‌ها است روایتی برنده است که مستندتر و بدون تناقض و نزدیکتر به حقیقت باشد و شرط تولید و پذیرش این نوع از روایت حضور خبرنگاران مستقل در میدان است، همچنان که شرط معتبر بودن احکام قضایی نیز وجود دادگاه و قاضی مستقل است. نظام سیاسی چاره‌ای ندارد جز اینکه پای خود را از این جبهه بیرون بکشد و تمامی سنگرهای خود را تسلیم نیروهای حافظ حقیقت کند. حافظانی که میان خودشان رقابتی اساسی برای کشف و پخش حقیقت وجود دارد. روایت غالب در آنان معطوف به حقیقت خواهد بود. این تصور که روابط عمومی‌ها تولید خبر و روایت اول را منتشر کنند و با این کار خود فضای خبری را در اختیار بگیرند، به غایت نادرست است و پیشاپیش شکست‌خورده محسوب می‌شود. با این رویکرد شما، نه‌تنها شکست خورده‌اید و باختید بلکه آن را انتخاب هم کرده‌اید. ایذه نمونه روشن آن است. قصد ما ورود به واقعیت ماجرای کشته شدن یک کودک نیست، ما هم مثل مردم و بدون استفاده از امکان حرفه‌ای خود ناچاریم که خبر رسمی را بشنویم، سپس منتظر شواهد تایید و رد آن باشیم. مسئله این است که مجموع اطلاع‌رسانی رسمی و نیز عملکردهای حاشیه‌ای آن است که، موجب سخنان مادر این کودک بیگناه شده است و این مجموعه به‌گونه‌ای نیست که حقیقت روشنی را بازتاب دهد. فراموش نکنیم که ایذه یک شهر بزرگ و با ترکیب متنوع جمعیتی نیست و همه مردم کم‌وبیش با یکی دو واسطه یکدیگر را می‌شناسند و یک منطقه مسکونی محلی محسوب می‌شود و نمی‌توان با نادیده گرفتن این واقعیت از رویدادهای این شهر اطلاع‌رسانی کرد. @bourselandgroup جالبه حتما بخونید