#اشعار_مصائب _اهل_بیت_امام حسین (ع) در مجلس یزید
🌴پس از شهادت امام حسین علیه السلام کاروان اهل بیت پیامبر را وارد شام کردند. یزید دستور داد تا اهل بیت عصمت وطهارت (ع) را به یکی از خرابه های نزدیک کاخش منزل بدهند. خرابه ای که هیچ سقفی نداشت و اهلبیت (ع) را مانند اسیران رومی به آن مکان بردند. یزید مجلسی را آراست و از تمام کشورها و طایفها مهمانانی دعوت نمود و در این مجلس به شادی و سرور پرداختد. در چنین مجلسی یزید دستور داد تا اهلبیت عصمت و طهارت(ع) که اسیر وی شده بودند را به مجلس آوردند.🏴
مجلس بزم یزید!
▪️کنار طشت طلاست فاطمه مهمان من
▪️چوب مزن ای یزید! بر لب و دندان من
▪️با چه دلی می زنی برلب من خیزران
▪️کز همه دل می برد نغمه قرآن من
▪️گر چه تحمل کنم ضربه چوب تو را
▪️تاب مرا می برد گریه طفلان من
▪️تاکه نگاه افکنم بر رخ اطفال خود
دور زند دم به دم، دیده گریان من
▪️تا نرود از اسف، صبر و قرارش زکف
▪️زینب من می شود دست به دامان من
▪️ناله من بر ملاست، مقتل من کربلاست
▪️شام بلا آمده شام غریبان من
▪️با چه گنه می کنی لعل لبم را کبود؟
▪️بر سر و صورت بس است زخم فراوان من
▪️سرم به شام بلا، زینت طشت طلا
▪️زیر سم اسب ها پیکر عریان من
▪️طشت زسوز درون سوخت و فریاد زد
▪️چوب تو هم گریه کرد بر لب عطشان من
▪️سوز دل اهل دل در نفس میثم است
▪️در شرر شعر اوست ناله و افغان من
حاج غلامرضا سازگار
🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴
چوب مزن بر لب و دندان
یا مزن چوب جفا را بر لب و دندان من
یا بگو بیرون روند از مجلست طفلان من
یا نزن شرمی نما از روی زهرا مادرم
یا بزن مخفی ز چشم خواهر گریان من
ای ستمگر هر چه می خواهی بزن اما بدان
بوسه گاه مصطفی باشد لب عطشان من
در احد جد تو دندان پیمبر را شکست
باید از چوب تو اکنون بشکند دندان من
بارها و بارها پیوسته دید آزارها
هم سر خونین من، هم پیکر عریان من
سخت تر از چوب تو بر من نگاه زینب است
چوب تو نه، اشک او آتش زند بر جان من
خواندن آیات قرآن زیر چوب خیزران
با خدا این بوده از روز ازل پیمان من
من شدم در زیر چوب خیزران مهمان تو
مادرم در پای طشت زر بود مهمان من
دست میثم را از آن گیرم که پیش از بودنش
همچنان دست توسل داشت بر دامان من
حاج غلامرضا سازگار
شلاق خیزران
🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤
باورت می شد ببینی خواهرت را یک زمان
دست بسته، مو پریشان، مو کنان، مویه کنان
باورت می شد ببینی دختر خورشید را
کوچه کوچه در کنار سایه نامحرمان
نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی
من که گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان
چه عجب!طشتی برای این سرت آورده اند
ای سر منزل به منزل ای سر یحیی نشان
تا همین که چشم تو افتاده بر چشمان ما
چشم ما افتاده بر لب های زیر خیزران
ای تمامی غرور من فدای غیرتت
لطف کن این مرد شامی را از این مجلس بران
این قدر قرآن مخوان این چوب ها نامحرمند
شب بیا ویرانه هر چه خواستی قرآن بخوان
علی اکبر لطیفیان
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
https://eitaa.com/joinchat/2694185328C48edbf6695
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴