✨﴾﷽﴿✨ 🔹 🔴دشمنی قریش با امیرالمومنین ✅نامه در یک نگاه: ماجراى این نامه چنین است که بعد از داستان حکمین، چون معاویه شنید على(علیه السلام) بار دیگر آماده پیکار با او مى شود، در وحشت فرو رفت و براى تضعیف اراده مردم کوفه و عراق دست به برنامه هاى ایذایى زد از جمله ضحاک بن قیس را با سه هزار نفر لشکر به عراق فرستاد و گفت: هر کجا مى رسید طرفداران على را به قتل برسانید و اموالشان را غارت کنید و هرگز در یک جا نمانید; شب در یک جا و روز در جاى دیگر و از مقابله با لشکر على بپرهیزید. ضحاک که مرد مغرورى بود خود را به نزدیکى کوفه رسانید. امام(علیه السلام) سپاه بزرگى به فرماندهى حجر بن عدى فراهم کرد و او و لشکریانش را در هم کوبید. عده اى کشته شدند و بقیه از تاریکى شب استفاده کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادند. ماجراى حمله ضحاک اجمالا به عقیل که در مکّه بود رسید. سخت نگران شد و در این هنگام نامه اى به برادرش امیرمؤمنان على(علیه السلام) نوشت که خلاصه نامه اش چنین بود: خداوند تو را از هرگونه ناراحتى حفظ کند و از بلیات نگه دارد. من براى عمره به مکّه آمدم. عبدالله بن سعد (برادر رضاعى عثمان بن عفان) را در مسیر دیدم که با چهل نفر از جوانان از فرزندان طلقا آمده بود. در چهره هاى آنها آثار ناراحتى دیدم. گفتم: اى فرزندان دشمنان پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به کجا مى روید؟ مى خواهید به دشمنان اسلام ملحق شوید شما از قدیم الایام دشمن ما بوده اید آیا مى خواهید نور الهى را خاموش کنید؟ سپس هنگامى که به مکّه آمدم دیدم مردم درباره حمله ضحاک بن قیس به اطراف کوفه و غارت گرى هاى او سخن مى گویند. اف بر این دنیا که مرد پستى همچون ضحاک را در برابر تو جسور ساخته; مردى که کمترین ارزشى ندارد و من چنین پنداشتم که شیعیان و دوستانت دست از یاریت برداشته اند. برادر! دستورت را براى من بنویس ما مى خواهیم تا زنده ایم با تو باشیم و با تو بمیریم. به خدا قسم دوست ندارم لحظه اى بعد از تو زنده بمانم. به خداوند عز و جل سوگند که زندگى بعد از تو ناگوار است. امام(علیه السلام) در پاسخ او نامه مورد بحث را نوشت و به او اطمینان داد که لشکریان ضحاک متلاشى شده اند و بعد از دادن تلفاتى فرار کردند و عقیل خوشحال شد. جالب توجّه است نویسنده مصادر نهج البلاغه پس از ذکر این نامه (نامه عقیل) مى نویسد: با توجّه به اینکه حمله ضحاک در اواخر عمر على(علیه السلام) واقع شده و عقیل چنین نامه اى حاکى از محبّت شدید و تسلیم فرمان على(علیه السلام) به برادرش نوشته، پس آنچه بعضى مى گویند که عقیل سرانجام برادرش امیر مؤمنان(علیه السلام) را رها کرد و به معاویه پیوست، دروغى بیش نیست. این نامه به چند نکته اشاره دارد: 1. حمله جمعى از طرفداران معاویه به اطراف کوفه و برخورد شدید سپاهیان امام(علیه السلام) با او که منجر به شکست سخت آنها شد. 2. شکایت امام(علیه السلام) از قریش و اینکه آنها همان گونه که بر ضد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با یکدیگر متحد شدند، بر ضد امام(علیه السلام) نیز متّفق گشتند. 3. نظر امام(علیه السلام) در مورد کسانى که بیعت با آن حضرت را شکستند و به دشمن پیوستند و اینکه پیکار با آنها لازم است تا به سوى حق بازگردند. 4. یادآورى این نکته که اقبال و ادبار افراد در روح او اثر نمى گذارد و همچنان محکم و استوار در مقابل دشمن ایستاده و خم به ابرو نمى آورد. داستان ضحاک بن قيس: همان گونه که قبلاً گفته شد، اين نامه پاسخى است از امام(عليه السلام) به برادرش عقيل درباره داستان حمله ضحاک بن قيس به اطراف کوفه و شکست سخت و عقب نشينى او، بنابراين ضمير در «اليه» به ضحاک باز مى گردد، هرچند بعضى از شارحان، اين داستان را مربوط به «بُسر بن ارطاة» و حمله او به يمن دانسته اند و عجيب تر اينکه بعضى ضمير را به معاويه باز گردانده اند در حالى که هيچ يک از اين دو صحيح نيست. به هر حال امام(عليه السلام) در آغاز نامه که سيّد رضى آن را براى اختصار حذف کرده (مطابق آنچه در کتاب تمام نهج البلاغه آمده و مصادر نهج البلاغه نيز نقل کرده است) پس از حمد و ثناى الهى و دعاى خير براى عقيل اعلام مى کند که نامه او به وسيله عبدالله بن عبيد ازدى به او رسيده و نگرانى او را از ماجراى حمله ضحاک به اطراف کوفه درک نموده است. آن گاه براى رفع نگرانى برادر ماجراى لشکرکشى معاويه را به وسيله ضحاک چنين شرح مى دهد و مى فرمايد: «من سپاهى انبوه از مسلمانان را به سوى او (ضحاک فرمانده لشکر معاويه) گسيل داشتم. هنگامى که اين خبر به او رسيد دامن فرار به کمر زد و با ندامت و پشيمانى عقب نشينى کرد; ولى سپاه من در بعضى از جاده ها به او رسيد و اين هنگامى بود که خورشيد نزديک به غروب بود» ...