↩️پاسخ اين سخن در ماجراى به اسارت گرفتن جمعى از «بنى ناجيه» بيان شد، جريان چنين است که شخصى به نام «خريت بن راشد» بر ضد اميرمؤمنان على (عليه السلام) قيام کرد و گروهى را گرد خود جمع آورى نمود، و دست به فتنه و فساد زد، به امام(عليه السلام) خبر دادند، امام «معقل بن قيس» يکى از ياران باوفايش را با گروه عظيمى به مقابله با او فرستاد، بعد از درگيريهاى متعدّد «خريت بن راشد» کشته شد، و گروهى از هوادارانش نيز در اين پيکار خونين به خاک افتادند، و گروهى هم اسير شدند که در ميان آنان مسلمان و غيرمسلمان بود، «معقل» مسلمانان را توبه داد و آزاد کرد، ولى غير مسلمين را که به حمايت «خريت بن راشد» برخاسته و در جامعه اسلامى بذر فساد مى پاشيدند آزاد نکرد، هنگامى که اين اسيران غيرمسلمان را به سوى امام(عليه السلام) مى آوردند به منطقه «اردشير خُرّه» رسيدند که در آنجا «مصقله» به عنوان فرماندار امام (عليه السلام) بود، اسيران دست به دامن «مصقله» شدند و او آنها را از معقل در برابر پرداخت غرامتى معادل «پانصد هزار درهم» گرفت و آزاد کرد.
«مصقله» در پرداختن اين غرامت که مربوط به بيت المال مسلمين بود، تعلّل مى ورزيد، امام (عليه السلام) کسى را به سراغ او فرستاد و او به کوفه آمد، و دويست هزار درهم را پرداخت و اظهار کرد که توانايى بر پرداخت بقيه را ندارد و انتظار داشت که امام (عليه السلام) بقيه را به او ببخشد.
امام (عليه السلام) موافقت نفرمود زيرا اگر در اين کار کوتاه مى آمد اوّلا اين کار بدعتى براى ديگران مى شد که اسيران را به اصطلاح بخرند و آزاد کنند، و بعد هم حق بيت المال را نپردازند، و ثانياً بخشش هاى عثمان از حقوق بيت المال در اذهان تداعى مى شد و چهره واقعى حکومت على(عليه السلام) که دفاع از حقوق بيت المال بود دگرگون مى شد.
عجب اين که يکى از دوستان «مصقله» به او پيشنهاد کرد که من باقى مانده بدهى تو را از کسانت جمع آورى مى کنم و به امام (عليه السلام) مى پردازم، او مخالفت کرد، و گفت: اگر عثمان يا معاويه طرف حساب من طلبکار بودند اين مبلغ را به من مى بخشيدند، همان گونه که به ديگران اموال زيادى از بيت المال را بخشيدند.
اينها همه نشان مى داد که شايد او از اوّل قصد جدّى براى پرداخت بدهى خود نداشت، و از نامه چهل و سوم نهج البلاغه، به خوبى استفاده مى شود که او عملا پيرو مکتب عثمان بود. به همين جهت قسمتى از بيت المال را در ميان اقوام و بستگان خود بذل و بخشش نمود! و در يک کلمه او از نظر فکرى و عملى از قماش معاويه بود نه شايسته دستگاه اميرمؤمنان على (عليه السلام) و شايد پيش از آن که به مقام برسد مرد صالحى بود ولى مانند بسيارى از افراد کم ظرفيت پس از رسيدن به مقام مسير خود را تغيير داد و دنياپرستى بر او غلبه کرد.
و به همين دليل عدالت امام (عليه السلام) را تحمّل نکرد و سرانجام به همفکران خود يعنى معاويه و هم دستانش پيوست و امام (عليه السلام) درباره او جمله هاى بالا را فرمود که اگر مى ماند ما به او مهلت مى داديم وحق بيت المال را عند القدرة و الإستطاعة از او مى گرفتيم.(3)
از آنچه در بالا گفته شد روشن مى شود که اسيران مزبور اسيران مسلمان نبودند.
2 ـ چرا سختگيرى؟!
سؤال ديگرى که در اينجا مطرح است اين است که چرا امام (عليه السلام) در اين گونه موارد سختگيرى مى فرمود؟
پاسخ اين سؤال نيز از آنچه در بالا آمد روشن مى شود که اوّلا امام سختگيرى نفرمود، بلکه فرمود: به او مهلت مى داديم تا به هنگام توانايى بدهى خود را بپردازد، ثانياً اين حق شخصى امام (عليه السلام) نبود که از آن بذل و بخشش کند، بلکه مربوط به بيت المال مسلمين بود که امام (عليه السلام) همواره نسبت به آن دقيق و موشکاف بود، و در عين سختگيرى رفق و مدارا را در جاى خود فراموش نمى کرد، و لذا در همين داستان مى خوانيم که بعد از فرار «مصقله» عده اى پيشنهاد کردند که اسيران آزاد شده بار ديگر به اسارت کشيده شوند، امام (عليه السلام) فرمود: هرگز چنين کارى صحيح نيست، آنها را «مصقله» باز خريد کرده، و آزاد نموده، بدهکار مصقله است نه آنها، آنها گناهى ندارند.(4)
***
پی نوشت:
1 ـ «بَکَّتَهُ» از ماده «بکت» (بر وزن بخت) به معنى زدن با عصا و مانند آن است، سپس به معنى توبيخ و سرزنش و غلبه بر ديگرى از طريق استدلال آمده است.
2 ـ سوره بقره، آيه 280.
3 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد 3، صفحه 128 ـ 150، با تلخيص.
4 ـ همان مدرک.
#نهج_البلاغه_خوانی_باید_یک_مکتب_شود