چه نشسته ای که فنجان دقایقت لبریز بی حوصلگی شده و فکرهای بیهوده به جان آرامشت افتاده اند؟ پیاده روهای این شهر، انتظار گام های آرام تو را می کشند، و آغوش فراغت ها به روی خستگی های تو باز است چه کتاب ها که می شود بخوانی و چه قهوه ها که می شود بنوشی... چه نشسته ای که زندگی دارد از دهان می افتد! 🖋 @Bshmk33