🕊 جهش‌معنوی: نگاهی به قد و بالای ابراهيم انداختم و گفتم: با اين تيپ و قيافه که توداری، اين اتفاق خيلی عجيب نيست! گفت: يعنی چی؟! يعنی به خاطر تيپ و قيافه ام اين حرف رو زده. لبخندی زدم وگفتم: شک نکن! روز بعد تا ابراهيم را ديدم خنده ام گرفت. با موهای تراشيده آمده بود محل كار، بدون کت و شــلوار! فردای آن روز بــا پيراهن بلند به محل کار آمد! با چهره ای ژوليده تر، حتی با شــلوار کردی و دمپائی آمده بود. ابراهيم اين کار را مدتی ادامه داد. بالاخره از آن وسوسه شيطانی رها شد. ريزبينی و دقت عمل در مسائل مختلف از ويژگی های ابراهيم بود. اين مشخصه، او را از دوستانش متمايز ميکرد. فروردين 1358 بود. به همراه ابراهيم و بچه های کميته به مأموريت رفتيم. خبر رسيد، فردی که قبل از انقلاب فعاليت نظامی داشته و مورد تعقيب ميباشــد در يکی از مجتمع های آپارتمانی ديده شده.آدرس را دراختيار داشتيم. با دو دستگاه خودرو به ساختمان اعلام شده رسيديم. وارد آپارتمان مورد نظر شديم. بدون درگيری شخص مظنون دستگيرشد. ميخواستيم از ســاختمان خارج شــويم. جمعيت زيادی جمع شده بودند تا فرد مورد نظر را مشــاهده کنند. خيلی از آنها ساکنان همان ساختمان بودند. ناگهان ابراهيم به داخل آپارتمان برگشت و گفت: صبر کنيد! با تعجب پرسيديم: چی شده!؟ چيزی نگفت. فقط چفيه ای که به کمرش بسته بود را باز کرد. آن را به چهره مرد بازداشت شده بست. پرسيدم: ابراهیم چيکار ميکنی !؟ در حالی كه صورت او را ميبست جواب داد: ما بر اساس يك تماس و خبر، اين آقا را بازداشت کرديم، اگر آنچه گفتند درست نباشد آبرويش رفته و ديگر نميتواند اينجا زندگی کند. همه مردم اينجا به چهره يک متهم به او نگاه ميکنند. اما حالا، ديگر کسی او را نميشناسد . اگر فردا هم آزاد شود مشکلی پيش نميآيد. وقتی از ساختمان خارج شديم کسی مظنون مورد نظر را نشناخت. به ریزبینی ابراهيم فکر ميکردم. چقدر شخصيت و آبروی انسانها در نظرش مهم بود. راوی:جبارستوده،حسین‌الله‌کرم زنـدگی نامه شهید ابراهیم هادی 💜 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail