♥️🍃 محکم خوردم به سیاهی،از ترس زبونم بند اومده بود.نزدیک بود با مخ برم تو زمین که تو جای نرمی فرو رفتم. خدایاچه جن خوش بویی! که درونم لطف کردو جوابم رو داد نــــــــــــــه جن که بو ندارهههه یعنی،یعنی... جیغ فرا بنفشی کشیدم و شروع کردم به جفتک پروندن به سیاهی نرم که یه صدای مردونه با جذبه ای دم گوشم گفت -خانوم کوچولو این موقع شب این جا چی کار می کنی؟! https://eitaa.com/joinchat/4009558059C84584d2da3 یه رمان آنلاین و 👆🏻👆🏻