🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_بیستم
کتابو بستم
پای تابلو نوشتم :
نظم از نشانه های وجود خداست!
بچه ها زمانی نظم وجود داره که ناظمی هم باشه ، نظم بدون وجود ناظم پدید نمیاد.
دخترا این جهان نظم داره؟
- بله
- آفرین نظم داره،پیدایش منظم شب و روز،
فصل ها، برخورد نکردن سیاره های منظومه ی شمسی باهم ، چرخش آنها توی یک مدار مشخص ، فاصله ی معین و مناسب خورشید و زمین ، خیلی زیادن خیلی...
یه نکته ی دیگه بچه ها
همه ی ما وقتی به دنیا اومدیم نیاز هامون فراهم بود
باید نفس میکشیدیم :اکثیژن داشتیم با یک فرمول مشخص O²
غذا: شیر مادر
محبت: پدر و مادر
کسی که تر و خشکمون کنه: مامانمون بود
خب مادر از کجا تغذیه میشید که به ما شیر میداد؟؟
از گیاهان ، گوشت حیوانات و...
وجود همه ی اینها نشانه ی وجود یک بی نیاز در عالمه !
برای رفع نیاز موجودات نیازمند ، مانند انسان،
نیاز به یک موجود دیگرِ بی نیاز هست ،که خداست!
بحث رو جمع بندی کردم و کلاس رو تحویل معلم بعدی دارم
سمت دفتر خودمون رفتم تا سری به زهرا خانم بزنم !
تا درو باز کردم با کلی برف شادی و فشفشه رو به رو شدم!
امروز که تولدم نبود!!😐
شادی برای چی؟
برف شادی رو از سر و صورتم پاک کردم
- اینجا چخبره؟
- هیچی!
- پس این فشفشه ها چی میگه؟
- بابا حوصلمون سر رفته بود ، داشتیم کمد مسجد رو زیر و رو میکردیم که اینا کشف شدن!گفتیم سوپرایزت کنیم😁✌️🏻
- Oh my god🙄😂
در پی همین صحبتا بودیم
که زهرا خانم با چشمای پف کرده
از راه رسید
تا با این وضع دیدمش یاد سید افتادم !
اونم گریه کرده بود
- چی شده خانم کاظمی؟
اتفاقی افتاده؟!!!
- دوست محمد شهید شده!حسین بازرگان!
- باشنیدن اسم حسین بازرگان مو به تنم سیخ شد، رفیق صمیمی سید بود ، همونی بود که اولین بار که اومدم مسجد به سید پیله شد منو برسونه خونه!
یعنی اون شهید شد؟؟
زهرا خانم: گفتیم بریم گلزار شهدا براش
ولی وقتی اطلاع دادیم که حسین آقا مال همین مسجد بودن
گفتن پیکرشو میارن مسجد !
الان منتظریم بهمون اعلام کنن که چه ساعتی برنامه ست!
دیروز که محمد اصلا نخوابید
یکسره و هق هق گریه میکرد!
#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸
⭕️
#کپیباذکرمنبعونویسندهمجازمیباشد