🥾کفش کودکی را دریا برد
کودک روی ساحل نوشت:
دریای دزد...
آنطرف تر مردی که صید خوبی داشت
روی ماسه ها نوشت:
دریای سخاوتمند...
جوانی غرق شد مادرش نوشت:
دریای قاتل...
پیرمردی مرواریدی صید کرد نوشت:
دریای بخشنده...
موجی آمد و نوشته ها را شست...
دریا آرام گفت:
به قضاوت دیگران اعتنا نکن
اگر میخواهی دریا باشی
بر آنچه گذشت، آنچه شکست،
آنچه نشد، حسرت نخور
زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد...