🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_19
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️
#زهرا_حبیباله (لواسانی)
فاطمه خانوم با دلخوری از وحید رو برگردوند سمت اتاق
غزل جان اگر در رو باز کنی منم میبرمت پارک
الان میبری؟
_ الان نه، ولی فردا می برم، در رو باز کن
_ نمیخوام اگه الان میبری باز کنم
دلم برای غزل سوخت دختربچه بیگناهی که شده وسیله انتقام مادرش از وحید، وحید هم تربیت بچه رو در کتک زدنش میبینه تو فکر بودم که یه نهیب به خودم زدم
اینها رو ولشون کن به فکر خودت باش به فکر آبروی از دست رفته ات، من باید بی گناهیم رو به همه ثابت کنم خیلی دوست دارم پشیمانی چهره کسانی که ندیده در مورد من قضاوت کردن رو ببینم، کسانی که، من هرگز اونها را نمی بخشم
صدای زنگ خونه من رو از افکارم بیرون آورد، فاطمه خانوم گوشی آیفون رو برداشت
کیه؟
مضطرب رو کرد به وحید
نسترن مامور آورده
وحید رنگش پرید ولی تلاش میکنه خودش رو بی اهمیت جلوه بده، از جاش بلند شد
خوب بیاره، بزار برم در حیاط ببینم چی میگه
وحید در حال رو باز کرد فاطمه خانوم هم پشت سرش رفت کنجکاو شدم ببینم چی شده از روی مبل بلند شدم رفتم پشت در حال، درو باز نیمه باز گذاشتم که صدا بیاد، از پشت شیشه نگاه می کنم
نسترن با یه مامور آقا درحیاطِ، هنوزم صورتش رو نشسته و خونیٍِ،
مامور به وحید گفت
این خانوم از شما شکایت دارند باید با من بیایید کلانتری
وحید رو کرد به مامانش
شما برو تو خونه من برم ببینم چی می گن
فاطمه خانوم ناراحت شد، زد پشت دستش رو کرد به نسترن
مادرجان آخه این چه کاریه که تو می کنی والا اون بچت گناه داره،
وحید رفت بیرون و در رو روی مامانش بست
فاطمه خانوم وارد خونه شد زیر لب زمزمه میکنه
حاج حسین تو رفتی من بدبخت باید هر روز یه جوری تنم بلرزه، اینم از آخر و عاقبت کار من...
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾