?🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_38
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️
#زهرا_حبیباله (لواسانی)
رفت تو خونه و برگشت، کیف و مانتو مغنه ام رو پرت کرد توی حیاط گفت
گمشو برو مدرسه ات
فرزانه از پشت شیشه هال داره من رو نگاه میکنه ولی چون مامانش خیلی عصبانیه، جرات نمیکنه، حرف بزنه
رفتم گوشه حیاط مانتو شلوار مدرسه ام رو پوشیدم، مغنعه ام رو سرم کردم، چادر و روسریم رو به بند لباس آویزون کردم، کیف مدرسه. ام رو برداشتم، در حیاط رو باز کردم، رفتم خونه الهه اینا
الهه حاضر شد اومد بیرون رو کرد به من
رنگ و.روت پریده، زن داداشت اذییت کرده
همه چی رو براش گفتم
با خنده گفت
خوب کردی با احمد رضا رفتی، منم بودم میرفتم، محل زن داداشت نده، مریم ناهار نخوردی نه؟
_ولش کن صبحانه کله پاچه خوردم میل ندارم
_الان گرسنت نیست، زنگ تفریح دل ضعفه میگیری، صبر کن من برم خونموم برات لقمه گوشت کوبیده بیارم.
گفت و رفت تو خونه، رفتم تو حیاطشون، بلند گفتم
_الهه بادمجون ترشی هم بریز روش.
از مدرسه برگشتم، شب داداشم اومد، انگار که از قبل زن داداشم حسابی بد گویی من رو پیشش کرده بود، با تشر به من گفت
من که نیستم از صبح تا شب مواظبت باشم، چرا به حرف مینا گوش نمیکنی، برای چی باهاشون رفتی؟
مظلومانه گفتم
حاج خانم گفت به شما زنگ زده گفته
_حاج خانم من رو تو عمل انجام شده قرار داد، دفعه آخرت باشه ها
سر کج کردم
_چشم داداش
شام رو خوردیم، سفره رو جمع کردم، ظرفهارو شستم، حا به جا کردم، یه دستمالم به گاز کشیدم، بهشون شب بخیر گفتم، اومدم توی اتاقم، فردا امتحان دارم، باید بخونم، ولی چشم و.گوشم به گوشی موبایله که احمد رضا پیام بده، گوشی رو. گذاشتم روی گزینه لرزش، تکیه دادم به دیوار رو به روم ، که اگر زنگ زد، متوجه بشم، از این طرف کتاب میخونم، از اون طرف چشمم به گوشی هست، ساعت ده و نیم پیام داد، بازش کردم، نوشته
می فرستم مهربان بر محضر تو یک پیام
تا که هم جویای احوالت شوم هم داده باشم یک سلام
خوبی مریم؟
اینقدر این شعرش به دلم نشست
نوشتم
_ سلام خوبم چه شعر قشنگی
_ماییم دیگه برای نامزدمون شعر میگیم
کش دار گفتم
شعر میگید، دسته گل میپیچید
_کجاش رو دیدی تازه قربونشم میریم
از خجالت گونه هام سرخ شد، لال شدم دیگه نتونستم حرف بزنم
گوشیم به لرزش افتاد، فهمیدم زنگ زد، فوری جواب دادم
بله
_توجه کردی تو یه حالت خوبه هم به من نمیگی؟
خندم گرفت، تودلم گفتم خب خجالت میکشم
_ببخشید الان میپرسم، حالتون خوبه
_مگه تو دکتری که حال من رو میپرسی
نتونستم جلوی خنده ام رو بگیرم، قهقه ای زدم
چه قشنگ میخندی، ایکاش اونجا بودم خندهات رو میدیدم
زن داداشم در رو باز کرد، توپید به من
_چه خبرته خونه رو گذاشتی رو سرت، بگیر به کّپ دیگه، بچه هام خوابن
گوشی رو از در گوشم برداشتم، هیچی نگفتم، فقط نگاهش کردم، رفت در رو هم بست، صدای الو الو احمد رضا اومد
گوشی رو.گذاشتم در گوشم
_بله
_زن.داداشت بود
_آره
_چی میگه این زیگیل
_میگه صدات بلند شده بچه ها خوابن
_مگه تو، توی اتاق خودت نیستی؟
_چرا تو اتاق خودمم
_بچه ها توی هال میخوابن؟
_نه بابا اونها توی اتاق خودشون میخوابن، بهانه شه نمی تونه خوشی های من رو ببینه، تا صدای خنده من رو شنید بی هوا در رو باز کرد اومد تو
_خب وقتی توی اتاقت هستی در رو از تو قفل کن
_جرات نمیکنم
با لحن جدی گفت
_مریم این ترس تو هست که اون رو اینقدر جسور و پر رو کرده، نترس یه دو دفعه تو روش وایسا خودش رو جمع میکنه...
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾