زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_164 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) کُپ کردم، از خجالت آب شدم، علیرضا اومد جلو، رو کرد به من با تندی گفت این آقا کیه؟؟ ترسیدم، به تته پته افتادم، آخه اگر با یه قیافه ساده معمولی اومده بود، عیبی نداشت، میگفتم برادر دوستمِ، ولی این ورداشته تیپ زده، معلومه که منظور داره، علیرضا بازوی من رو گرفت، هم زمان که پرتم کرد سمت ماشین گفت برو گم شو بشین توی ماشین ترسیده سریع در ماشین رو باز کردم نشستم، توی ماشین یقه هومن رو گرف تو با این چیکار داشتی؟ هومن با دستهاش تلاش میکنه یقه اش رو از دست علیرضا رها کنه، علیرضا محکم‌تر، یقه‌اش رو گرفت، چسبوندش به دیوار، هومن با اصرار گفت آقا ولم کن توضیح بدم هانیه بیچاره، داره التماس میکه آقا برادر منه قرار گذاشته بودیم با هم بریم آموزشگاه رانندگی ثبت نام کنیم. علیرضا بی توجه به حرف هانیه، همچنان یقه هومن رو گرفته هی میکوبش به دیوار یه آقایی که اومده بود دنبال خانمش که از آموزشگاه ببرش، رفت نزدیک علیرضا آقا ولش کن، یه آقای دیگه‌ای هم اومد، علیرضا و هومن رو از هم جدا کردند، علیرضا عصبانی اومد سمت ماشین. وووی چقدر ازش میترسم، خدا بیامرزدت احمد رضا توی این مدت زندگیمون من هیچ وقت این‌طوری ازت نترسیدم، علیرضا با عصانیت تمام در ماشین رو باز کرد نشست توی ماشین، محکم در ماشین رو بست، نعره زد این بود اون دوستت که میشناختیش صداش رو بالا تر برد فریاد زد آره، با توام، میگم این بود اون دوستت، چرا لال شدی، کامل چرخید عقب، تهدید وار گفت، واای به حالت اگر برای این کارت توضیح قانع کننده‌ای نداشته باشی، از ترسم نمیتونم حتی یک کلمه حرف بزنم سرش رو تکون داد، غرید مریم، مریم داری دیونم میکنی، حرف بزن ببینم این پسره پدر سو خته برای چی با اون تیپ و قیافه اش اومد با تو سلام و علیک کرد با هق هق گریه با زحمت و زور گفتم من نمی دونستم، داداشش میخواد مارو ببره، هانیه به من گفت بریم ثبت نام کنیم، منم گفتم بریم، کلاس تموم شد من فهمیدم داداشش میخواد ما رو ببره بعد که فهمیدی قبول کردی؟ نه اولش قبول نکردم، گفت برای تو چه فرق میکنه فکر کن راننده آژانس یا راننده تاکسی هست اونوقت توی ساده ام قبول کردی، اره تو آموزشگاه آره قبول کردم، ولی وقتی داداشش رو با اون تیپ دیدم، میخواستم بگم نه نمیام، که دیگه شما اومدی... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾