🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_423
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️
#زهرا_حبیباله (لواسانی)
_سلام مامان
: سلام عزیزم حالت چطوره، خوبی!
_خدا رو شکر من خوبم شما چطورید!
_ما خوبیم اما مادرم حالش خوب نیست
_آخی بنده خدا، ان شاالله خدا شفاش بده، حال بابا چطوره!
_بابا هم خوبه
هر چی کردم حال علیرضا رو بپرسم زبونم نچرخید، بعدم اگر مادرشوهرم بهش بگه مریم حالت رو پرسید، دیگه جو میگیرش فکر میکنه من دلم باهاشه،
ولی انگار مادر شوهرم ذهن منو خوند، گفت
_علیرضا هم حالش خوبه، تو چطوری خوبی، مشکلی نداری
اروم آهی کشیدم
_خدا رو شکر خوبم
_این که آدم در هر حالی خدا رو شکر کنه خیلی خوبه ولی من فکر میکنم تو یه مشکلی داری، چون من دو سه شب پیش خواب احمد رضا رو دیدم خیلی نگران تو بود
گفتن مشکل من به خونواده احمد رضا دردی رو دوا نمیکنه فقط ناراحتشون میکنه گفتم
_خب اذیتهای مینا که هست، ولی من تحمل میکنم
_تو که خونه ت جداست، محلش نده
_اره همین کارو میکنم، بهش محل نمیدم،
_ مش زینب رو میشناسید؟
_آره چطور مگه، طوریش شده!
نه خیلی هم حالش خوبه من دیدم هر دومون تنها هستیم بهش گفتم بیاد پیش من با هم زندگی کنیم، مش زینبم قبول کرد
با خوشحالی گفت
_چقدر خوب، گوشی رو بده بهش
گوشی رو گرفتم سمت مش زینب
_مادر شوهرم میخواد باهاتون حرف بزنه
مش زینب گوشی رو گرفت، با هم سلام احوالپرسی گرمی کردن، مش زینب موبایل رو داد به من، گذاشتم در گوشم
_الو مامان
_جانم، عزیزم نمی دونی چقدر خوشحال شدم که تنها نیستی، دیگه از بابت تو خیالم راحتِ، خب مریم جان کاری نداری
_نه از طرف من به همه سلام برسون
_چشم حتما
بعد از خداحافظی تماس رو قطع کردم
الهه با خنده گفت
_به حاج خانم میگفتی که منم دارم با تو زندگی میکنم
_باشه دفعه دیگه که باهاش صحبت کردم میگم
_راستی کتاب تفسیرالمیزان رو که سفارش دادی منم تو پولش شریک کن
_نه بابا این چه حرفیه میزنی خودم همه پولش رو میدم
_میگم مریم بعد از تفسیر قران دیگه چی مد نظرت برای یاد گیری وهم پر کردن اوقات فراغتت
_ترجمه مفاعیم قرآن رو هم خیلی دوست دارم، این رو میخونم، کتابهای روانشنا سی تربیت کودک و از این چیزها
با خنده زد پشت کمرم
_ همینطوری پیش بری برای خودت استادی میشی
لبخندی زدم
_چرا که نه، خدا میگه از تو همت از من برکت
_شوخی کردم، این پشت کار و همت بالای تو به من ثابت شدهست
***
_مریم من هم خیلی خوشحالم که دارم میرم سر زندگیم، ولی یه غصه ای هم دارم که مجبورم از تو جدا بشم
_منم حال تو رو دارم، ولی چاره ای نیست باید بری
_میگم ما از بچگی با هم بودیم، همه اون سالهایی که با هم بودیم یه طرف این یک سالی که با هم تفسیر قرآن خوندیم یک طرف
_آره منم نظر تو رو دارم، گاهی با خودم فکر میکنم تنها چیزی که میتونست این روح آسیب دیده من رو ترمیم کنه همین تفسیر قرآنِِ، با وجود این همه گرفتاری، من خیلی ارامش دارم
#پارتیازآینده👇👇
هواپیما نشست وارد محوطه فرودگاه شدیم صدای زنگ گوشیم اومد
موبایل رو از توی کیفم در اوردم نگاه کردم به صفحه گوشی، رو کردم به وحید
_خانم موسویه فکر کنم حکم مینا اومده
_جواب بده ببین چی میگه
تماس رو وصل کردم
_سلام خانم موسوی حالتون خوبه
_ممنون عزیزم شما خوبید
الحمدلله خوبیم
_زنگ زدم بهت بگم حکم مینا صادر شد...
سلام
نویسنده هستم🌹
هر کس میخواد پارت های رمان
#حرمت_عشق رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾