زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۳۶۴ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) از اینکه اینقدر رمزی حرف میزدن حسابی کلافه شدم... برای همین به اتاق رفتم مانتو رو‌روی همون لباسها تنم کردم و‌شالم رو روی سرم انداختم و بیرون اومدم... نیما و‌ پدرش در حال بحث کردن باهم بودند و فرشته هم کنارشون ایستاده بود تا جو رو آروم کنه... به سمت در سالن می‌رفتم که سینا رفتن من رو اعلام کرد _دعوا رو‌بذارید برا بعد... نهال داره میره... بی اهمیت به حرفش دست رو‌دستگیره در بردم که با صدای نیما متوقف شدم _نهال صبر کن منم میام... داشت سعی می‌کرد از جاش بلند شه که پدرش با گذاشتن دست روی کتف اون خواست مانعش بشه.. اما صدای ناله نیما بلند شد به سرعت عقب‌گرد کرده و‌به طرفشون قدم تند کردم چشمان نیما بسته بود با فشاری که روی پلکهاش بود متوجه دردی که می‌کشید شدم... _چی شدی پسرم؟ با این حرف فیروزخان فرشته جیغ خفه‌ای کشید... _چی شد؟ بفرما داشتی به کشتنش می‌دادی... _چه خبرته حالا؟ حواسم نبود دنده‌ش مشکل داره عمدی نبود که... یکم بعد با باز شدن چشمان نیما کاملا فاصله بینمون رو‌پر کردم و‌ مقابل مبلی که روش دراز کشیده بود روی زمین نشستم _نیما جان بهتری؟ نگاهم کرد _آره بهترم... صبر کن منم میام فرشته اشک‌ریزان جلو اومد _پسرم با این وضع ازینجا بری من دق می‌کنم... بی‌خیال رفتن شو _نیما بدون حرف سعی در بلند شدن داشت با اشاره چشم بهم فهموند کمکش کنم... زیر بغلش رو‌گرفتم ناخواسته داد زد _اون‌ طوری نه... ترسیده عقب کشیدم... همون لحظه صدای زنگ آیفون بلند شد پروین به طرف آیفون رفت با زدن کلید بازشو به سمتمون برگشت _آقای کاشفی هستند. فرشته و‌فیروزخان که لبخند پیروزمندانه ای گوشه لبشون نشسته به طرف در سالن رفتند با اشاره‌ی نیما سینا به کمکش رفت... همینطور که تلاش می‌کرد بنشینه... آروم گفت _می‌مردی ازون موقع میومدی کمکم؟ _چه فایده باید از وسط حیاط برمی‌گشتی... دیر بلند شدی برادر من... بهت پیشنهاد داده بودم اجازه بده من نقش تورو‌با نهال بازی کنم اینجوری برای همه‌مون بهتر بود... حرفش یه جوری بود نگاهش کردم... همینطور که نگاه شرمنده‌ش روی نیما بود دستی به پشت گردنش کشید و‌ ازمون دور شد... نگاه نیما عصبی و دلخور همراه با اخم روی برادرش ثابت مونده بود... کلافه از اینکه‌ نمی‌فهمم در مورد چی حرف می‌زنن و‌ چی می‌گن از نیما پرسیدم _نمیخوای بگی جریان چیه؟ با شنیدن صدای مهمونا هردو سکوت کردیم برای دریافت لینک کانال وی آی پی که الان ۴۰۰ پارت جلوتر از کانال اصلی هست ارسال فیش واریزی به مبلغ ۵۰۰۰۰ تومان (پنجاه هزار تومان) به شماره کارت 👇 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی کانال وی آی پی روزانه چهار پارت گذاشته خواهد شد فیش رو بعد از واریز همون روز ارسال کنید به این آیدی👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨