زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۴۰۸ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) متوجه نگاهم شد _اولش با نگاه عصبی بُراق شد تو صورتم و دستش رو به معنی تو چی می‌گی تکون داد اما یکم که گذشت و دید ازش چشم بر نمیدارم چهره‌ش حالت شرم و‌خجالت گرفت و سرش رو به زیر انداخت نیما که کاپشن به تنش کرده بود پالتو رو بهم نشون داد جلو اومد و دست زیر بغلم انداخت همینکه خواست از روی زمین بلندم کنه آخ بلندی گفتم... ترسیده عقب ایستاد و فقط نگاهم کرد سرم مثل یه کوه سنگین شده بود کوچکترین تکون باعث میشد درد شدیدی داخلش بپیچه... من میدونم سینا دروغ می‌گه... اون هیچوقت خواهان مهری نبود... چه راحت یه آدم رو کشت... دوباره به جسم بی‌جون مهری نگاه کردم... سرم رو کمی به طرف نیما متمایل کردم و‌ دست لرزونم رو بالا آوردم و‌با انگشت مهری رو نشونش دادم...و بی جون لب زدم _واقعا مرده؟ _آره... شاید... باید زنگ بزنیم اورژانس بیاد... مگه نه سینا؟ من فکر می‌کنک فقط بیهوش شده باشه... سینا پاشو پاشو زود زنگ بزن به اورژانس نتونستم جلوی پوزخندم رو بگیرم _ داری گولم می‌زنی؟ بعد نگاه خیره‌م رو دوباره به سینا دوختم و با دندونهای به هم قفل شده غریدم _ تو کشتیش... تویه عوضی... توی وحشی یهو یاد رفتارهای خود مهری و دلبری‌هایی که از سینا می‌کرد افتادم... در دلم غوغا بود نمی‌تونستم بفهمم کی مقصره... آخه خود مهری هم مقصر این ماجرا بود... یهو بی اختیار شروع کردم به جیغ کشیدن... نیما کنارم نشست و آروم توی صورتم می‌زد _نهال بسه... مگه می‌خوای همسایه‌هارو اینجا جمع کنی؟ این جنازه تو خونه‌ی ماست پای من و تو هم گیره با این جمله یهو خفه خون گرفتم... بی جون نگاهش کردم تو دلم گفتم دور نبود همچین روزی که برای پاک کردن لکه‌های ننگ زندگی داداشت پای منو هم وسط بکشی... من که همخونت نیستم بخوای برام اینجوری سینه چاک بدی... رسما دیگه خفه خون گرفتم و‌ لال شدم کمکم کرد تا بایستم... _میخوام برم اتاق _نه ... میبرمت پیش مامان اینا.... ما دوتا باید یه فکری به حال جنازه کنیم شنیدن اسم "جنازه" چنان شوکی بهم وارد کرد که تمام تنم به رعشه افتاد... _سر...دَمه... هر کاری کرد نتونست کمکم کنه تا بایستم بدنم لمس شده بود و رمقی برای ایستادن نداشتم بغلم کرد و‌از روی زمین بلندم کرد وقتی روی تخت فرود اومدم با صدای بلند فریاد زدم _نرو نیما.... توروخدا نرو ... من می‌ترسم کمی نگاهم کرد کلافه به در اتاق نگاه کرد برای دریافت لینک کانال وی آی پی که الان ۴۸۰ پارت جلوتر از کانال اصلی هست ارسال فیش واریزی به مبلغ ۵۰۰۰۰ تومان (پنجاه هزار تومان) به شماره کارت 👇 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی کانال وی آی پی روزانه چهار پارت گذاشته خواهد شد فیش رو بعد از واریز همون روز ارسال کنید به این آیدی👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨