🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۷۱۶
به قلم
#کهربا(ز_ک)
نزدیک غروب یه تلفنی به داداش شد که مثل دفعات قبل تند و سریع به حیاط رفت ...
خیلی کنجکاوم بدونم کی پشت خطه و چرا پیش من صحبت نمیکنه
ده دقیقه منتظرش موندم وقتی دیدم خبری ازش نشد به سمت در هال رفته و بازش کردم سرکی به بیرون کشیدم
دیدمش که لب باغچهی گوشهی حیاط نشسته
سرش رو بین دستانش گرفته و آرنجش رو روی زانوهاش تکیه داده
کمی نگاهش کردم
احساس کردم داره شونههاش داره تکون میخوره
دلم هری پایین ریخت
زمزمه کردم
_مامان
دمپاییهای کهنهی مردونهای که روبروم بود رو سراسیمه به پا کردم تا خودم رو به داداش برسونم
از کشیده شدن دمپایی روی زمین متوجه نزدیک شدنم شد
چون به سرعت سرش رو به سمت مخالف گرفت و کشیدن صورتش بروی بازوش اشکاش رو پاک کرد
وقتی بهش رسیدم به طرفی که صورتش رو چرخوندهبود ایستادم
_چی شده داداش چرا داری گریه میکنی؟
تیز ایستاد و با صدای گرفته گفت
_چیزی نیست
دلم برای بابا تنگ شده
اشکام یکی پس از دیگری روی گونهم رو پوشش میداد
_راستش رو بگو ... کی بود بهت زنگ زد؟
اتفاقی برای مامان افتاده؟
_نه بابا... چه ربطی به مامان داره؟ اون حالش خوبه...
زینب زنگ زده بود گفت میخوان با ماماناینا برن سر مزار بابا
نتونستم جلوی گریهم رو بگیرم
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل
#رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨