🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۸۸۲
به قلم
#کهربا(ز_ک)
غمگین سری تکون داد
_راستش رو بخوای باباتم دلتنگت بود
با التماس عمه و شوهرش و آقا جواد رو میفرستاد پِیِت بگردن
اونام وقتی بر میگشتند نه روی گفتن حقیقت رو داشتند و نه میتونستند چیز دیگهای بگن
آخه صوهرت و پدرشوهرت و اون برادرشوهر لودهت بهشون میگفتند خود نهال دیگه نمیخواد ارتباطی با خونوادهش داشته باشه
حتی چند تا فیلم و پیغام صوتی هم بهشون نشون داده بودند که تو توی اونا همین حرفا رو گفته بودی
بغضم رو فرو خوردم و از شرم سرم رو پایین انداختم
_به خدا خود من هم از اون پیغامهایی که میگی بی اطلاع بودم.
.
نریمان یکیش رو نشونم داده
باور کن هیچ کدوم از اون حرفها رو در شرایط عادی نگفتم
نمیخوام دروغ بگم...
بابت اینکه فکر میکردم بابا باعث مرگ پدرو مادر واقعیم شده از دستش عصبی و دلخور بودم و از اینکه مامان با علم به این موضوع اینهمه بابا رو قبول داره از مامان هم دلخور بودم
برای همین دوست نداشتم هیچ کدومشون رو ببینم
وگرنه منم دلتنگشون میشدم
گاهی در تنهایی خودم فقط اشک میریختم
اما باور کن به جون نیما هیچ کدوم از اون حرفارو از ته دل نگفتم...
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨