🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۱۰
به قلم
#کهربا(ز_ک)
_ببین عزیز من...خدا بر اساس صبر و تحمل آدما و دیدگاهشون نسبت به زندگی امتحانشون میکنه... شاید برای تو نداشتن فرزند خیلی سخت نباشه ولی برای عمه که جونش در میره برای یه لحظه در آغوش کشیدن بچه سخت که چه عرض کنم طاقت فرساست...
آقا کاوه هم عاشق بچهست... یادت نیست بچه بودیم چقدر بهمون محبت میکرد؟
من خودم گاهی احساس میکردم برادر بزرگترمه... یادم میرفت جز نریمان برادر دیگهای ندارم
_آره یادش به خیر راست میگی...
پس عمه و آقا کاوه بخاطر نداشتن بچه خیلی حسرت خوردند...
داداش چند سال بعد از اونا ازدواج کرد و دوتا دوقلو داره نیلوفر دوتا بچه داره و سومیش تو راهه...
همهی خواهر برادرای آقا کاوه دوتا دوتا بچهدارن...
_تازه اون دوتا خواهر زاده هاش که چند ماه قبل از تو نامزد کرده بودند الان هر کدومشون بچه دارن ... همهی اطرافیانشون صاحب این نعمت شدند و اونا محروم موندند
سری تکون دادم و تو فکر رفتم
_آره نسرین راست میگه... من دوبار بچه سقط کردم اگه این بار هم از دستش میدادم میدونم که ضربهی وحشتناکی برام بهمراه داشت شاید روانی میشدم... با اینکه خیلی عشق بچه نیستم و فقط دوست دارم روال زندگیم خیلی عادی پیش بره... خوب وجود بچه هم جزو زندگی آدمه دیگه...
رو به نسرین با صدای بلندتری گفتم
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨