زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۳۵ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) بعد هم رو به زینب که هنوز به خاطر شیرین‌کاری او لبخند به لب داشت نگاه کرد و ادامه داد یادته مامانت مدام می‌گفت زیاد بچه‌هارو بغلشون نکنید اذیت میشن _آره ... خصوصا که این بچه هفت ماهه دنیا اومده و صددرصد بدنش بیشتر اذیت میشه. ولی بازم هزار ماشاالله از بچه‌های ما درشت‌تره پرستار گفت دقیقا دو کیلویه... اگه به موقع دنیا میومد قطعا از چهارو نیم کیلو هم بیشتر میشد _اووو چه خبره؟ مگه بچه فیله؟ نسرین ناراحت حرفی که زده رو بهم گفت منظورم اینه که اگه به موقعم دنیا میومد قطعا این اندازه نمی‌شد _ اتفاقا من و داداش وقتی که دنیا اومدیم چهار کیلو و دویست سیصد گرم بودیم. _به نیلوفر که این حرفو زد نگاه کردم _من فکر کردم اوموین ملاقات من ... نگو اومدین در مورد وزن نوزادان باهم گفتگو کنید جلو اومد و دوباره صورتم رو بوسید _درست حدس زدی قربونت برم دقیقا اومدیم خودت و این نازنین رو ببینیم خنده‌ی پهنی کردم _اسمش پوریاست نه نازنین _عه اسمش دیگه پوریا شد؟ پس آقای پوریا خان کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨