زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۱۰۸ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _عه همسرجان شما اینجایی؟ سرجات نبودی تعجب کردم برگشت و نگاهم کرد _آره بی‌خوابی به سرم زده _ان‌شاالله که خیره... منم بی‌خوابی زده بود به سرم تازه خوابم برده بود که با زنگ گوشیم بیدار شدم. فهمیدم بیداری... اونقدر جابجا و شونه به شونه شدی که منم خوابزده کردی _عه ببخشید... نفهمیدم بیدارت کردم _نهال... اگه من باهاتون نیام سمنان ناراحت می‌شی؟ آخه خیلی کار دارم استاد گفته بود این مواقع حس درونی‌تون رو پنهان نکنید اما همیشه با ظرافت بگید تا موضع گیری نشه پس به آرومی گفتم _دوست دارم باهم بریم... اما اگه نمی‌شه اشکال نداره هرچی خودت صلاح می‌دونی... حتی اگه صلاح نمی‌دونی که منم برم مشکلی ندارم با اینکه خیلی دوست دارم زودتر برم اشکال نداره فعلا نمی‌رم وارد آشپزخونه شد _نه... تو به من چکار داری ؟ تو و پوریا با هم برید هرچی فکر می‌کنم می‌بینم نمی‌تونم بیام حس خوبی ندارم فعلا خودتون برید تا دفعات بعدی یه کاریش می‌کنیم... هرچقدرم دوست داشتی بمون جلو رفتم و بغلش کردم اونم همراهیم کرد _ممنونم سالار... چهار شنبه‌ی هفته‌ی بعد روز مادره اجازه می‌دی تا اون موقع اونجا بمونم؟ _اگه اینطوره که حتما بمون یه لحظه یاد لوس بازی‌های مادرشوهرم موقع خوشحالی کردنهاش افتادم آروم خودم رو بالاپایین کردم و با ذوق دستام رو مشت کردم و جلوی صورتم بالا آوردم _آخ جون آخ جون دارم می‌رم پیش مامانم از واکنشم خنده‌ی بلندی سرداد و بعد هم متاسف سرش رو تکون داد _تو که اینقدر دلتنگ بودی پس چرا هروقت می‌گفتم خودت تنهایی برو دیدن مامانت نمی‌رفتی؟ 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨