دست مزن، چَشم، ببستم دو دوست
راه مرو، چَشم، دو پايم شكست
حرف مزن، قطع نمودم، سخن
نطق مكن، چشم، ببستم دهن
هيچ نفهم، اين سخن عنوان مكن!
خواهشِ نافهمي انسان، مكن
لال شوم، كور شوم، كر شوم
ليك، محال است كه من خر شوم!
چند روي همچو خران زير بار
سر ز فضاي بشريت برآر!
شعر: اشرف الدین گیلانی ( نسیمِ شمال )
@chekhabar51