🔻ملّت یا امّت؟ -۲
(معقولیّت طراحی تمدّنی)
🖊مهدی جمشیدی
[سوم]. اصطلاح ملّت در معنای تجدّدیاش، بر مرزهای جغرافیای سیاسی دلالت دارد که یک دولت، مقوّم آن است. این معنا، بر عنصر قدرت سیاسی تکیه کرده و به این واسطه، به ملّت، هویّت متمایز بخشیده است. این در حالی است که در اصطلاح قرآنی، تعبیر ملّت به یک اجتماع انسانیِ همعقیده و هممسلک نسبت داده میشود که ذیل یک رسول، استقرار یافتهاند. بنابراین، چنین نیست که بتوان این اصطلاح قرآنی را به ساحت سیاست، تقلیل داد و قوام و شیرازهاش را یک دولت دانست. ملّت، از حقیقت باطنی حکایت میکند که در آن، جمعی از انسانها در یک افق معناییِ مشترک قرار گرفتهاند و عالَم انفسیِ واحد دارند. چنین کاری نیز از عهدۀ دین برمیآید که آدمیان را ذیل تاریخهای رسولانه، گرد هم میآورد و به آنها، جهت و غایت واحد میبخشد. این یکسانی و همگونی، باطنی و درونی است و حتی به فکر و اندیشه نیز محدود نمیشود، چه رسد به اینکه به دولت نسبت داده شود. چنانچه دولت بخواهد در این قلمرو وارد شود، باید خودش را در نسبتِ با دین، بازتعریف کند و خویش را برآمده از عالَم دینی بنمایاند تا چنین منزلتی بیابد. در غیر این صورت، دولت در اصطلاح رایجش که جز بر سیاست روزمرّه و مناسبات مبتنی بر قدرت ظاهری دلالت ندارد، نمیتواند مکانتی در این عرصه بیابد. اینکه در عالَم تجدّد، همهچیز به دولت نسبت داده میشود و حتی هویّت، خود را در سایۀ دولت مییابد، نشاندهندۀ این حقیقت است که در تمدّن تجدّدی، قدرت به گرانیگاه تبدیل شده و همهویّتی و اتّحاد معنایی، به حاشیه رفتهاند و اگر اشترک و همبستگیای وجود دارد، ریشه در منفعت و مادّیّت دارد که دولت، برآورندۀ آن است.
[چهارم]. بدین سبب است که علامۀ طباطبایی مینویسد مرز کشور اسلامی، عقیده است. این عبارت، نشانگر آن است که مرزهای ناظر به سیاست و توافقات اینجهانی و مادّی و قدرتمآبانه، جملگی اعتباری و بیریشه هستند و از تکوین و حقایق معنوی حکایت نمیکنند؛ چنانکه قرار گرفتن انسانها در اصناف و سنخهای نژادی و قومی نیز، غایتی جز بازشناسی متقابل ندارد و حاکی از فضیلت و کرامت نیستند. آن خطکشیهای قومی و قبیلهای، همان اندازه مایۀ ملامت هستند که تفکیکهای مبتنی بر دولت ملّی. به همان دلیلی که آن تعصّبات پیشاتجدّدی، بهرهای از عقلانیّت نداشتهاند، این تعصّبات تجدّدی نیز حاصل عقل نیستند. تجدّد، جاهلیّت تازهای را تولید کرده و نوزاییِ جاهلیّت در صورت و هندسۀ متفاوت است. البته دربارۀ مرزهای ملّی میتوان از ضرورت بازشناسی سخن گفت، ولی مسأله این است که بهتدریج، این مرزبندهای اعتباری و بیاساس، جنبۀ هویّتی نیز یافتهاند و ملاک تفاخر و شرافت شمرده شدهاند. این در حالی است که نگاه قرآنی، مرزبندیِ مبتنی بر هویّت ایمانی و معنوی را میپذیرد و برای مرزبندیهای دیگر، هیچ اصالتی در نظر نمیگیرد. اگر چنین چهارچوبی پذیرفته شود، روشن است که مرز ما، امّت اسلامی است و خودی و غیرخودی، بر پایۀ این هویّت، صورتبندی میشوند. ملّت و امّت، هر دو حاکی از باورمندی به یک تاریخِ قدسی هستند و این امر، وحدت اصیل و انسانی میبخشد و منِ حقیقیِ ما را پدید میآورد. منِ ما، ساختۀ دولت نیست، همچنانکه ساختۀ نژاد و قومیّت نیست. توقف در منهای طبیعی و مادّی، توقف در روایتهای بدوی و ابتدایی است که در شکل جدید، بازتولید شدهاند. این قبیل تفاوتها، غیراکتسابی و غیرارادی هستند و ازاینرو، متعلّقِ ارزشگذاری نیز واقع نمیشوند.
[پنجم]. اگر مرز کشور اسلامی، عقیده است، پس نباید منهای نژادی و قومی را برجسته کرد و یا دولت را عامل تعیینکننده انگاشت، بلکه باید تعلّقات ایمانی را اصل و اساس انگاشت و عرب و ترک و افغان و غربی و شرقی را دیگری تصوّر نکرد. آنچه مهم است، اقلیم ایمانی است و نه اقلیم مادّی. ملاکِ اخوت و همبستگی، ایمان دینی است و بس. خدای متعال در میان مؤمنان، ولایت قرار داده و این ولایت، به معنای همبستگی درونیِ آنهاست. مؤمنان، در حکم پیکر واحد هستند که باید منسجم و همبسته باشند و میان خویش، فاصلهای احساس نکنند. قرآن به جز ایمان، هیچ معیار دیگری را برای مرزبندی و تعریف خودی و غیرخودی و اینجایی و آنجایی مطرح نمیکند. مایه و ملاک یکیبودن، نسبتی است که انسانها با آسمان برقرار میکنند و نه زمینی که در آن متولّد میشوند. این در حالی است که ما تصوّر میکنیم مرزهای سیاسی و نژادی، اصیل هستند و باید آنها را مبنای تمایز هویّتی انگاشت. آنان که ملّیّت در معنای تجدّدیاش را اصیل و حقیقی قلمداد میکنند، پارهای از سکولاریسم را طلب کردهاند.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60