🔻معضلۀ ناانباشته‌گی تجربۀ ملّی -۱ 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. سخن اصلی در یادداشت «آغاز دوبارۀ دورۀ افول ایران» این بود که در قدرت قرارگرفتن نیروهای سیاسیِ غرب‌گرا در ایران، نسبت معکوس با قدرت ایران دارد؛ چنان‌که تجربۀ سه دهۀ گذشته نشان می‌دهد که دوره‌های «تجدید قدرت غرب‌گرایان»، دوره‌های «تحدید قدرت ایران» بوده است. این امر بدان دلیل است که ذات و سرشت راهبردِ اقبال به غرب و کرنش در برابر آن، چنین نتیجه‌ای دارد و گشودگی در رابطه با غرب، به معنی گشودگی در فضای ملّی نیست، بلکه ما با فروختن سرمایه‌ها و حراج اندوخته‌های ملّی‌مان در پای میز مذاکره و خریدن وعده‌های کاغذی و نسیه، دست به «خودتاراجی» زده‌ایم. سیاست خارجی در عهد دولت‌های اصلاح و اعتدال، چنین حاصلی داشت. اگر تجربۀ عهد اصلاح، در دوردست‌هاست، اما تجربۀ عهد اعتدال، فاصلۀ سه‌ساله با ما دارد و ما در عمل و عین دیدیم که هشت‌سال «فروشندگی» در ذیل برجام، کمترین نتیجه‌ای نداشت؛ بلکه اقتصاد ملّی را شرطی و متوقف و وابسته کرد و همۀ چرخ‌ها را از حرکت افکند و در نهایت، «یک دهۀ تعطیلیِ نسبیِ اقتصاد» را رقم زد. در پایان دولت اعتدال، آیت‌الله خامنه‌ای خطاب به آنها تصریح کردند که اعتماد شما به غرب، فایده‌ای نداشت و یک «تجربۀ ملّی برای آیندگان» است. [دوّم]. عبور جامعه از دولت روحانی به دولت رئیسی، در اثر همین تجربه محقّق شد؛ جامعۀ سرخورده و ناامید و در تعلیق، دریافت که با برجام نمی‌توان گره‌ها را گشود و رونق معیشت را خرید، بلکه باید از درون، اتّفاقی رخ بدهد. رئیسی کوشید نشان بدهد که در درون ایران، امکان‌ها و استعدادها و قوّه‌ها به‌حدّی هستند که ما محتاج گدایی از غرب و در پیش گرفتنِ سیاست التماسی و سازش‌جویانه نباشیم و نخواهیم «شرف ملّی‌»مان را با «رونق معیشت»‌مان معامله کنیم. او توانست میان این دو، جمع برقرار کند و به تعبیر آیت‌الله خامنه‌ای، «اگر این دولت [شهید رئیسی] ادامه پیدا می‌کرد، بنده احتمال زیاد می‌دهم که بسیاری از مشکلات کشور، عمدتاً مشکلات اقتصادی حل می‌شد.»(در دیدار مردم، ۱۴۰۳/۴/۵). انتظار می‌رفت که بر اساس تجربۀ شکست‌خوردۀ دولت روحانی و تجربۀ کامیاب دولت رئیسی، اکثریّت جامعه از اندیشۀ برجامی و برون‌گرا و بیگانه‌گُزین و وابسته، خارج شده باشند و اگر کسی در تبلیغات انتخاباتی، اقتصاد را به مذاکره ربط داد و از برجام دفاع کرد، جامعه به وی روی خوش نشان ندهد، اما چنین نشد و بخشی از جامعه، دوباره به «تلۀ تحریف» افتاد و فریب خورد. اگر در سال نود و دو، می‌شد به جامعه حق داد که خطا کند و دچار این کج‌روایت بشود که مذاکرۀ با غرب، حل‌المسائل معیشت است، اما در سال نود و شش، دیگر نمی‌شد جامعه را توجیه کرد. حال بر اساس این دو تجربۀ منفی، اگر کسانی امروز، مرتکب «خطای سوّم» بشوند و دوباره به برجام و مذاکره و غرب و سازش، دل ببندند، به‌واقع مستحق توبیخ گزنده و نقد صریح و سخن عتاب‌آلود هستند. [سوّم]. این بخش از جامعه، حق داشت «انتخاب» کند، اما حق نداشت «فریب» بخورد؛ و حق داشت «نظر» بدهد، اما حق نداشت به «تجربه» ننگرد و دوباره ایران و بقیۀ ایرانیان را درگیر روندهای بی‌فرجام و بیهودۀ برجامی کند. و در مقابل، ما حق داریم برآشفته بشویم و بگوییم از یک سوراخ، چند بار گزیده‌شدن؟! انتخاب‌های نوسانی و زیگزاگی، تا کی؟! عدم‌انباشت تجربه‌های ملّی و تکرار خطاهای پُزهزینه تا کجا؟! چرا باید کسانی بتوانند حقایق را وارونه جلوه بدهند و ذهنیّت جامعۀ ایران را دستکاری کنند و بخشی از جامعه نیز تسلیم و تابع آنها باشد؟! چرا انتخاب سیاسی، از اندیشه‌ورزی و تفکّر مستقل، بریده شده و به دست طوفان کج‌روایت و هیجان سپرده شده؟! چرا تعقّل به حاشیه رفته و احساس کور و ناموجّه، صدرنشین شده؟! چرا تحریک‌های شب‌انتخاباتی و روزانتخاباتی، آنچنان بر جامعه مؤثّر است که می‌تواند چرخش‌زا باشد؟! چرا قومیّت بر ملّیّت، سایه افکنده؟! چرا برنامه‌مندی و برخورداری از نقشه و طرح برای حکمرانی، یک فضیلت ضروری و قطعی انگاشته نمی‌شود؟! چرا برخی جریان‌های سیاسی احساس می‌کنند که می‌توانند با تحریف و خیانت به واقعیّت، بازی انتخابات را ببرند؟! چرا جامعه، مسیرهای متناقض را انتخاب می‌کند و در هر دوره‌ای به سویی می‌لغزد و مجال نمی‌دهد که غایت و تمامیّت یک مدار حرکتی، تعیّن یابد؟! چرا حرکت‌های جمعی ما، تکه‌تکه و گسسته و غیرتکاملی هستند؟! چرا جامعه دربارۀ گزاره‌هایی که نیروهای دگراندیش بیان می‌کند، فکر نمی‌کند و استدلال نمی‌طلبد و هنر تجزیه‌وتحلیل و رخنه‌افکندن در کلیشه‌ها را ندارد؟! چرا جامعه، امروز خودش انتخاب می‌کند و فردا که نتایج انتخاب ناصواب خودش سربرآورد، ساختار را بر کرسی متهم می‌نشاند و فرافکنی می‌کند؟! https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi