#نیایش_صبحگاهی
الهــــی از کُشـتهء تو خون نيايد
و از سوختهء تو درد ،
کُشـتهء تو بکُشتن شاد است
و سوختهء تو بسوختن خوشنود.
الهــــی روی بنما تا در روی کســـی ننــــگريم
و دری بگشـــی تا بر در کــس نگـُـذريم .
پيوسته دلم دم ار رضای تو زند
جان در تن من نفس برای تو زند
گر بر سر خاک من گياهی رويد
از هــر برگی بوی وفای تو زند
الهــــی بحرمت ذاتی که تو آنی ،
بحرمت صفاتی که چنانی
و بحرمت نامی که تو دانی
بفرياد رس که ميتوانی .
الهــــی مکُش اين چـــــراغ افــــروخته را
ُمســـوز اين دل ســـوخته را
و مَدَر اين پردهء دوخته را
و مران اين بنــــدهء نو آمـــوخته را .
الهــــی اگر تن مجرم است
دل مطيع است
و اگر بنده بد کار است
کَرَ م تو شفيع است .
بادا کـــَرَم تو بــر همـــه پايــنده احســـان تو ســوی بندگان آينده
بر بندهء خود گناه را سخت مگير
ای داور بخشـــندهء بخشــاينده
الهــــی قبلهء عارفان خورشيد روی تو است
و محراب جانها طاق ابروی تو است
و مسجد اقصی دلها حريم کوی تو
است ،
نظری بسوی ما فرما
که نظر ما بسوی تو است .
الهــــی بنام آن خدايی که نام او راحت روح است
و پيغام او مفتاح فتــوح
و سلام او در وقت صباح مومنان را صبوح
و ذاکر او مرهم دل مجروح
و مهر او بلا نشـــينان را کشتی نوح
عذر های ما بپذير و بر عيب ما مگير .
الهــــی اقــــرار کـــردم بمفلسی
و هيــــچ کســـی ،
ای يگانه که از هـــر چيز مقدٌسی
چه شود اگر مفلسی را در نفس
آخــــــر بفــــرياد رســــی .
الهــــی از هيچ همه چيز توانی
و از همه چيز بهيچ نمايی
که گويم چنين يا چنانی
تو آفرينندهء اين و آنی .
ما را سرو سودای کس ديگر نيست
از عشق تو پروای کس ديگر نيست
جُــز تو دگــری جای نگيـرد در دل
دل جای تو شد جای کس ديگر نيست
الهــــی ای آنکه گردون رام تقدير تو است
و رقبهء عالميان مسخر تدبير تو است
و سر سرکشان بستهء تو
و جباران شکســـتهء تو
و دوزخ زندان تو
و فردوس بُستان تو
و در آسمانها سلطان تو
و زمين بحُکم و فرمان تو ،
در دلها پنهان تو ،
در آخرت عيان تو
که عبدالله عذر بکاست اما غذر نخواست .
ای واقف اسرار ضميير
همه کس در حالت عجز دستگير
همه کس از هــر گُــنهم تـــوبه ده
و عـــذر پذيــر
ای تـــوبه ده و عــذر پذير همه کس
📚 مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری
┄┄┅┅┅❅❁ ❁❅┅┅┅┄┄