📚
#افتاب_در_حجاب
♥️
#قسمت15
تو چشم به آسمان مى دوزى...
قامت دو نوجوانت را دوره مى کنى و مى گویى :رمز این کار را به شما مى گویم تا ببینم خودتان چه مى کنید.
عون و محمد هر دو با تعجب مى پرسند:رمز؟!و تو مى گویى : آرى، قفل رضایت امام به رمز این کلام ،گشوده مى شود. بروید، بروید و امام را به مادرش فاطمه زهرا
قسم بدهید. همین... به مقصود مى رسید...اما...
هر دو با هم مى گویند:
اما چه مادربغضت را فرو مى خورى و مى گویى : غبطه مى خورم به حالتان . در آن سوى هستى ، جاى مرا پیش حسین خالى کنید.... و از خداى حسین ، آمدن و پیوستنم را
بخواهید.هر دو نگاهشان را به حلقه اشک چشمهاى تو مى دوزند و پاهایشان سست مى شود براى رفتن...
مادرانه تشر مى زنى :بروید دیگر، چرا ایستاده اید؟!چند قدمى که مى روند، صدا مى زنى:راستى! و سرهاى هر دو بر مى گردد.سعى مى کنى محکم و آمرانه سخن بگویى:همین وداعمان باشد. برنگردید براى وداع با من ، پیش چشم حسین.و بر مى گردى...
و خودت را به درون خیمه مى اندازى و تازه نفس اجازه مى یابد براى رها شدن و بغض مجال پیدا مى کند براى ترکیدن و اشک راه مى گشاید براى آمدن.چقدر به گریه مى گذرد؟
از کجا بدانى ؟فقط وقتى طنین فریاد عون به رجز در میدان مپیچید،...
به خودت مى آیى و مى فهمى که کلام رمز، کار خودش را کرده است و پروانه شهادت از سوى امام صادر شده است.
شاید این اولین بار باشد که صداى فریاد عون را مى شنوى... از آنجا که همیشه با تو و دیگران ، آرام و به مهر سخن مى گفته.... نمى توانستى تصور کنى که ذخیره و ظرفیتى از فریاد هم در حنجره داشته باشد. فریادش ، دل تو را که از خودى و مادرى، مى لرزاند، چه رسد به دشمن که پیش روى او ایستاده است:
آهاى دشمن ! اگر مرا نمى شناسید، بشناسید! این منم فرزند جعفر طیار، شهید صادقى که بر تارك بهشت مى درخشید و با بالهاى سبزش در فردوس پرواز مى کند. و در روز حشر چه افتخارى برتر از این ؟!ذوق مى کنى از اینهمه استوارى و صلابت و این اشک که مى خواهد از پشت پلکها سر ریز شود، اشک شوق است....
اما اشک و شیون و آه ، همان چیزهایى هستند که در این لحظات نباید خودى نشان دهند. حتى بنا ندارى پا را از خیمه بیرون بگذارى . آن هنگام که بر تل پشت خیمه ها مى رفتى و حسین و میدان را نظاره مى کردى ، فرزند تو در میدان نبود.اکنون از خیمه درآمدن و در پیش چشم حسین ظاهر شدن یعنى به رخ کشیدن این دو هدیه کوچک.
و این دو گل نورسته چه قابل دارد پیش پاى حسین!اگر همه جوانان عالم از آن تو بود، همه را فداى یک نگاه حسین مى کردى و عذر مى خواستى .
اکنون شرم از این دو هدیه کوچک، کافیست تا تلاقى نگاه تو را با حسین پرهیز دهد...
#ادامه_دارد......
🆔
@clad_girls