4.06M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
من یادمه زمانی که سایه عاشق هدایت شد فردای همون روزی که از باغ انار آقاش گذشتیم و پیرهن سایه گیر کرد به شاخ و برگای انار، یادمه هدایت گفت: بزار من جدا کنم شاخه هارو که نریزه گلای پیراهنت.. چشای سایه موند تو دستای هدایت و جدال شاخه و دامن.. ' ازون روز به بعد بخدا خودم دیدم که سایه عاشق شد دیگه سایه نبود، پررنگ بود می گفت: فقط هدایت فهمیده پیراهن من گل داره; خندیدیم گفتیم چشم چرونی کرده اخم کرد و گفت نه هدایت فهمیده قشنگیامو خندیدیم گفتیم مگه تو قشنگی؟ خندید و گفت: وقتی دلت واسه کسی تند تند میزنه، خون میدوئه به صورت آدم آدم قشنگ میشه گل می ندازه، گل گلی میشهツ ' سایه گل داده بود و من خودم به گوش هدایت رسوندم که سایه گل داده براتツ ازون به بعدم خون به صورت هدایت دوید و عاشق شد همین قدر ساده همین قدر روشن الان خیلی ساله ندیدم، نه سایه رو نه هدایتو ولی خبر دارم وقتی عروسی کردن درختا توی تابستون گل دادن برگا تو پاییز سبز شن برفا تو زمستون آب شدن و فصل بهار بارون بارید..! ' آلبوم رو بستم و به تو فکر کردم خون به صورتم می دوید.. . 📕به کانال دکتر سوگل مشایخی بپیوندید 🎙 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐ 🍃👈 ❤تنها صداست که می ماند......❤ 🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙