. نازنینا نظری کن ، که به جان آمده ام ، دگر از هجر تو بر حرف و بیان آمده ام ، صبر ایوب ندارم که کنم صبر دگر ، یاری ام کن به درت ، ناله کنان آمده ام ، منِ عاشق نتوانم ز تو دل را بکَنَم ، عندلیبم به چمن ، بهر فغان آمده ام ، دلم از دست بشد از غم و اندوهِ فراق ، سالها رفت ، ز تو دل نگران آمده ام ، آنچه در سینه ی ما است نشاید به زبان ، چه بگویم که به دل ، داغ کشان آمده ام ، خلق گویند که او را نظری نیست تورا، چه کنم کور و کَرم ، گوش گران آمده ام ، به کجا روی بیارم ، به که گویم غم خویش ؟ جز تو کس را نشناسم به نشان آمده ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖