با پدر به سمت فروشگاه حاجی شالباف حرکت کردیم حاجی شالباف از رفقای قدیمی بابا بود یه فروشگاه بزرگ لوازم خانگی داشت به خاطر ترافیک نیم ساعتی تو راه بودیم بابا و حاجی شروع کردن به سلام علیک منم همینجوری عین ماست وسط وایستاده بودم درهمین حال در فروشگاه باز شد و پسر حاجی وارد فروشگاه شد من خنده ام گرفت وقتی حلقه اش دستش دیدم 😝😝 این آقای به اصطلاح عاشق پارسال اومد خواستگاری من چنان از عشق حرف میزد که آدم متحیر میموند اما وقتی من گفتم نه به سه روزم نکشید باورکن رفت خواستگاری یه دختر دیگه بعضی ها فقط بلدن با کلمات بازی کنن اسامی دادم به حاجی بعداز یک دو ساعت الحمدالله بابا رحم کرد و پاشدیم رفتیم -بابا لطفا پیش امامزاده حسین نگه دارید من میخوام برم مزار شهدا بابا:باشه دخترگلم خونه ما پایین شهر قزوین بود به عبارتی ۵دقیقه با امامزاده و مزار فاصله داشت من متولد دهه ۷۰هستم تا پارسال فکر میکردم چطوری شده این جوانای که اینجا خوابیدن تو اوج شور و شعف راهی جنگ شدن برای دفاع از خاک و ناموسشون اما تا اینکه موند پارسال یه بنر تو دانشگاه از طرف بسیج برادران نصب شد روش فقط دو تا جمله بود مدافعین حرم حضرت زینب (س) زیرشم کلنا عباسک یا زینب من هیچی ازش نفهمیدم واقعا چونـ کار برادرا بود منم که با عظیمی لج هیچی نپرسیدم از بنر اینا چندوقتی گذشت که هی واژه مدافعین حرم از تلویزیون تکرارشد آخرش پس از تحقیق فهمیدیم یه سری حرامزاده میخوان به حرم بی بی حضرت زینب بی احترامی کنن شیعه هم هنوز نمرده دختر علی(ع) باز به اسارت بکشن بچه های اعزام میشن برای دفاع از حرم میگن مدافعین حرم تازه داشتم این خبر رو درک میکردم که خبر شهادت یکی از همشهریام کل شهر قزوین برداشت """رسول پورمراد""""" بنر عکسش تو خیابان دیدم شوکه شدم وای خدایا چقدر جوان بود الهی بمیرم برای خانواده اش چند هفته بعد از شهادت """"شهید رسول پورمراد """"" یکی از پاسدارهای ناحیه امام حسن مجتبی به نام """"حمید سیاهکلی مرادی """" به شهادت رسیدن خداوکیلی من داشتم دیوانه میشدم تو مراسم تشیع شهید ،از خانمشون یه برخورد دیدم خیلی جوان بودن منو خواهرام پوریا داداشم بهاره همه باهم رفته بودیم تشیع شهید برام سخت بود باور این اوضاع مگه میشه یه انسان بتونه انسان دیگه ایی رو بکشه و از این کارش شاد باشه خدایا داره جهان به کجا میرسه😭 خودت امامون رو بفرس زمین پرشده از سیاهی😭😭😭😭 http://eitaa.com/cognizable_wan