📙کتاب سفر مامور ۲۵۱۹ 📝روایت داستانی از حیات طیبه شهید علیرضا عربی (ابوفاضل) 🔖 دو طرف کوچه‌ها، از پشت‌بام‌های گنبدی‌شکل، برف ریخته بودند پایین و کوچه‌ها مسدود شده بود. علیرضا چکمه و پالتو پوشیده بود. از صبح، چند بار از میان برف‌ها پایین و بالای ده را رفته بود و آمده بود. مقداری ذغال با یک چهار لیتری نفت برمی‌داشت. از میان برف‌ها، به‌سختی می‌رفت. کوبۀ یک خانه را به صدا درمی‌آورد. نفت و ذغال را می‌گذاشت، حالی می‌پرسید و می‌آمد. - الهی مادر عاقبت بخیر بشی. الهی پیر بشی. تو ملکی، تو آدمی، فرشته‌ای، از کجا اومدی؟ 🌐 خرید کتاب سفر مامور ۲۵۱۹ 🖊 سید علیرضا مهرداد 📚 نشر ستاره ها دبیرخانه مرکزی کنگره ۱۸۰۰۰ شهید استان خراسان رضوی 🔻آدرس سایت و آیدی ما در سروش و ایتا: 📌@congress18000 🌐yadvarane.ir