صائب تبریزی، گزیده اشعار، غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۱
ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا
حلقهٔ بیرون این دنیای باطل کن مرا
وادی سرگشتگی در من نفس نگذاشته است
پای خواب آلودهٔ دامان منزل کن مرا
رفتهاست ازکارچون زلف تو دستم عمرهاست
گه به دوش و گاه بر گردن حمایل کن مرا
از برای امتحان چندی مرا دیوانه کن
گر به از مجنون نباشم، باز عاقل کن مرا
جای من خالیاستدر وحشتسرای آب و گل
بعد ازین صائب سراغ از گوشهٔ دل کن مرا
@criticalknowledge🧬دانش حیاتی